مدیریت-بازارهای-مالی(-کتاب-سرزمین-وارونه)-قسمت-3

مدیریت سهام بازارهای مالی( کتاب سرزمین وارونه) قسمت 3

ادامه مطلب مدیریت سهام بازارهای مالی( کتاب سرزمین وارونه) قسمت 2

مدیریت سهام بازارهای مالی( کتاب سرزمین وارونه) قسمت 3

اما مدير ائتلاف با دانستن اين که هر حرکتش زير نظر است طبعاً هوشيارانه عمل می کند و ردپايی از خود به جای نمی گذارد و سعی می کند طوری رفتار کند که تلقی مردم از عملکرد وی درست برخلاف آن چيزی باشد که در واقع انجام می دهد.

گاهی اوقات مديران زيرک يک ائتلاف سعی می کنند کسانی را که نمودارهای سهام را می خوانند فريب دهند به عنوان مثال خود من يک بار به طور اتفاقی در جريان عملکرد سهام صنعتی خاصی قرار گرفتم قيمت اين سهام چندين ماه بود که بين 115 و 125 دلار به ازای هر واحد در نوسان بود.

سهامداران عمده که اغلب از سهام خود برای وامهای وثيقه ای در بانکها استفاده می کردند احتمال داشت به ارزش 125 رضايت دهند اما دوست نداشتند اين رقم پايين تر برود. آنها در صدد کمک گرفتن از يک مدير حرفه ای ائتلاف بودند او نه تنها می توانست با موفقيت قيمت سهام را به ميزان قابل توجهی بالا ببرد بلکه اين کار را تقريباً بدون هزينه انجام می داد.

تنها کاری که می کرد اين بود که هر وقت قيمت سهام به پايين تر از 120 رسيد اقدام به خريد آن می کرد و هر گاه قيمت آن به بالاتر از رقم ياد شده می رفت آن را می فروخت او طی سفارشات خريد خود هيچ ريسکی رامتحمل نمی شد زيرا سهام واقعاً بيش از 120 دلار می ارزيد؛ و با فروش اين سهام در قبال افزايش قيمت های ناچيز، می توانست عمليات خود را با سرمايه اندک متقاضيان صورت دهد.

پس از چند هفته کسانی که نمودارها را نگاه می کردند تحت تاثير اين حقيقت قرار می گرفتند که سهام مورد نظر ماهيت خود را در حد 120 دلار نشان داده است. اين برای آن ها مفهومی داشت پرواضح بود که يک ائتلاف برای جهشی به سمت جلو به انباشت سهام به قيمت 120 دلار مشغول بود.

به تدريج شايعات اين حرکت پيش بينی شده به دفاتر کارگزاران رسيد و مردم شروع به خريد کردند قيمت سهام مورد نظر به سرعت به 130 دلار رسيد يعنی حتی بيش از 125 دلار که می توانست حاميان خود را خشنود سازد و به مدت چند ماه از اين رقم پايين تر نيامد.

در ضمن وقتی ائتلاف به مقصودش دست يافت تمام عمليات خود را متوقف ساخت حالا اين مردم بودند که بايد سهام را در حد بالاتری حفظ می کردند. مدير ائتلاف درست زمانی که متوجه می شود بيشتر فرصتهای خود را از دست داده است گاهی اوقات دست به سود آورتر جلوه دادن سهام خود می زند.

به همين نحو نيز می تواند قبل از آغاز ترقی از سهام آن را بی رونق جلوه دهد يعنی همان زمانی که خود ائتلاف نياز به تعداد بيشتر سهام با قيمت ارزان دارد و می خواهد با هراس انداختن به دل سهامداران جزء آنها را وادار به فروش نمايد .

گاهی اوقات قيمت سهام جهش اندکی حدود 5 الی 10 واحد پيدا می کند و در مدت زمان کوتاهی نيمی از اين افزايش قيمت از بين می رود دليل اين امر سودبری نام دارد بازرگانان مایل نیستند به مدت نامعلوم صبر کنند تا قيمتها به حد انتظار آنها افزايش يابند، در نتيجه به همان سود اندکی که در کوتاه مدت به دست آوردند راضی ترند زيرا می توانند شانس خود را امتحان کنند و همان سهام را دوباره به قيمت کمی پايين تر بفروشند.

اگر يک ائتلاف صرفاً هدف نهايی خود را مد نظر قرار می داد و مجبور می شد تمام سهامی را که به او پيشنهاد می شود با اميد بدست آوردن سود اندک و سريع خريداری نمايد، اين نوع عملکرد برايش خيلی هزينه بر تمام می شد.

اگر فقط با دانستن اين مطلب که يک حرکت صعودی سريع، برای ديگران سود آور خواهد بود، پيش دستی می کند و بخشی از سهام خود راقبل از اينکه دچار افت قيمت نه چندان طولانی مدت شود، می فروشد فرض کنيد سهام بخصوصی برای مدتی به قيمت هر سهم 44 دلار باقی می ماند و سپس ناگهان در عرض چند روز به هر سهم 55 دلار صعود می کند.

اما اين قيمت بالا صرفاً با اهداف تبليغاتی شکل گرفته و موقتی است. شايد از آن پس به مدت چند روز با تصميم قبلی که با قاطعيت اتخاذ شده و قيمت در حد 52 دلار بماند در چنين شرايطی مردم با خود می گويند: وای چقدر خوب! الان می توانيم هر سهم را به قيمت 52 دلار بخريم، يعنی سه دلار ارزانتر از وقتی که قيمتش به اوج رسيده بود، بعضي ها می گويند، قيمتش به 80 دلار هم خواهد رسيد.

اما همين که عموم مردم تمام اين سهام را به قيمت 52 دلار خريدند، ائتلاف بی سروصدا می گذارد تا قيمت به 48 دلار تنزل يابد زيرا حالا
زمانی است که شايد بخواهد اين سهام را دوباره به حساب خودش بخرد. يک ائتلاف، علاوه بر سودهايی که از پيشرفت عمده سهام به دست می آورد می خواهد در زمان مناسب با خريد و فروش سهام طی

ینوسانات جزئی نيز سودی نصيب خود کند بنابر اين گاهی لازم است عموم مردم را فريب داده و آنان رادر زمان نامناسب به خريد يا فروش ترغيب نمايد وقتی مقدار سهام يک ائتلاف بيش از مقداری است کهمی خواهد بايد سهام را به گونه ای جذاب جلوه دهد تا مردم برای خريد آن بشتابند.

اما درست قبل از آن که اخبار مهم و مساعد انتشار يابد و برای اينکه ائتلاف برای يک پيشرفت ناگهانی سهام بيشتری در اختيارداشته باشد، عموم مردم بايد وادار به فروش بخشی از سهامی شوند که مدتها باشکيبائی حفظ کرده اند.

وقتی سهام کمی در دست عموم مردم است بايد گفت که اين سهام در وضع فنی خوبی قرار دارد. اما اگر مقدار زيادی از يک سهام در دست عموم باشد ناظران آگاه می گويند که شايد اين سهام به خودی خود خوب باشد. اما اين وضع فنی آن ضعيف است . سهام خيلی زيادی در بورس وجود دارد.

در چنين موقعيتی، بورس بازان آگاه سهام را به حال خود می گذارند آنها صبر می کنند تا زمانی که عموم مردم از سهام خود خسته شده و آن را بفروشند. هزاران تن از ما با تامين سرمايه برای حاشيه سود و پرداخت هزينه ها مرتبًاً به کسب سرمايه لازم برای ائتلاف ها کمک می کنيم تازمانی که خود ائتلاف آماده به دست گرفتن بورس باشد.

هميشه دو روش برای خارج کردن سهام از دست عموم مردم وجود دارد ترساندن مردم از فروش سهام خود و لبريز کردن صبر آنها از نگهداشتن سهام خود.

به عبارتی ديگر ممکن است با توجه به زيان احتمالی از فروش بترسيم، آن هم زمانی که نبايد اين طور باشيم يا ممکن است بفروشيم صرفًاً به اين دليل که صبرمان تمام شده است.پس از حفظ يک سهام به مدت چند ماه و وقتی که برخلاف انتظار ما افزايش قيمتی صورت نمی گيرد طبيعی است که فکر کنيم : اين سهام قديمی لعنتی اصًلاً نمی خواهد تکان بخورد من عمًلاً سودی از آن حاصل نمی کنم شايد بهتر باشد آن را بفروشم و پولش را در جايی سرم ايه گذاری کنم که پيشرفتی داشته باشد.

مديران ائتلاف به تجربه و مشاهده آموخته اند که صبر و شکيبائی انسان در يک شرايط بازاری معين تا چه زمان می تواند ادامه پيدا کند و در کمال سکوت تلاش می کنند تا صبر عموم را به انتها برسانند مايوس کردن کسانی که دارای سهام غير فعال هستند اغلب چهار تا هفت ماه و بعضی وقت ها حتی بيشتر طول می کشد.

در طول اين مدت زمان ائتلاف برای حفظ منافع خود بايد کاری کند که تاجائی که می تواند از جذابيت سهام مورد نظر بکاهد در نتيجه آنچه اتفاق می افتد اين است : درست زمانی که بسياری از سهامداران پول خود را به دليل دسترسی زود هنگام به اطلاعات از دست می دهند و چه بسا سهام خود را در نهايت بی صبری درست در آستانه موجی از ترقی قيمت ها می فروشند.


يک پژوهشگر آمار در نيويورک را می شناسيم که با دفاتر کارگزاری بزرگ روابط دوستانه ای دارد و می تواند گاهی اوقات در خصوص صورت وضعيت برخی از سهام مورد علاقه خود و تعداد سهامی که به صورت اعتباری خريداری شده اطلاعاتی کسب کند. اکنون يازده سال است که او با دقت جمع اين ليست ها را در يک ستون قرار می دهد.

با مطالعه آنها قصد دارد ميزان سود عادی نهايی صاحبان اين سهام را بدست آورد. او نه تنها با مشاهده اين ارقام بلکه با مطالعه عملکرد بورس در دوره های گذشته می تواند با اطمين ان بگويد که چه وقت مقدار سهام موجود در دست عموم از يک ميزان معينی بيشتر است _ او براساس تجربه خود می تواند تشخيص دهد که در اين نقطه قيمت سهام ديگر روند افزايشی نخواهد داشت چقدر دلم می خواهد حتی سر دفتر دار يک بنگاه بزرگ کارگزاری اطلاعات گوناگونی را در گوشم زمزمه کند.

اين کار خيلی بيشتر از آنکه در وهله اول فکرش را بکنيد سودمند است زيرا آنچه که در يک دفتر کارگزاری بزرگ رخ می دهد، به احتمال قريب به يقين در جايی ديگر نيز تکرار خواهد شد . تقريبًاً کسی نشنيده که عموم مردم در يک دفتر کارگزاری سهام پربازده بيشتری بخرند تا بفروشند در حالی که در جايی ديگر خلاف آن عمل کنند عملکرد عموم معموًلاً در همه جا يکسان است.

از آنجا که برای اکثر ما غير ممکن است بتوانيم از طريق کارگزاران به ميز ان عرضه شناور سهامی که در دست بخش عمومی است پی ببريم، از اين پژوهشگر آمار سوال کردم آيا روش ساده تری هست که بتوان با ديدن گزارش های روزنامه از معاملات بازار به موجودی زياد بخش عمومی پی برد.

او در پاسخ گفت : شما حداقل بايد از اين مقدار مطمئن باشيد وقتی سهم خاصی با روندی سريع چند واحد از نرخ قبلی خود بيشتر می شود و سپس در همان نرخ بالا يا نزديک به آن باقی می ماند، عموم مردم يقين حاصل می کنند که بايد آن رابخرند و نگاه دارند تا زمانی که نسبت به بالا رفتن مجدد قيمت آن تجديد نظر کنند.

وقتی روزنامه ها به بخش اخبار مربوط به وضيعت روبه ترقی يک صنعت بخصوص می پردازند، ممکن است عموم مردم بلافاصله به خريد سهام شرکت مربوطه بشتابند در چنين شرايطی بنا به تقاضای بالای خريد و در نتيجه افزايش قيمت سهام، هفته ها يا ماه ها طول می کشد تا ميزان سود دهی واقعی شرکت متناسب با افزايش قيمت سهام و انتظار خريداران سهم باشد.

اگرشما سهام پربازدهی را به مدت طولانی نگاه می داشتيد اما سرانجام از پيشرفت آن قطع اميد کرده و آن را می فروختيد به احتمال خيلی زياد اين سهام يکبار ديگر به رونق بازمی گشت و به طور ناگهانی افزايش قيمت پيدامی کرد زمانی که شما صبر می کرديد مثل اين بود که خود را به خواب زده بوديد اما گروه ائتلافی فقط در انتظار سهام شما نبود .

به طور ساده می توان گفت از آنجا که طبيعت انسان در همه جا کمابيش يکسان است يک فرد عادی ميزان متوسطی از صبر و شکيبايی دارد و همه ما تقريبًاً مثل هم رفتار می کنيم من از سهامی که به نظر می رسد بر خلاف انتظارات خوشبينانه ام قصد تکان خوردن و افزايش قيمت ندارد، خسته می شوم و به کارگزارم می گويم که آن را بفروشد و تقريبًاً می توان گفت صدها تن از سهامداران ديگر نيز دچار همين بی صبری شده و اقدام به فروش می کنند.

حراج سهام در زمان نامناسب، خود ، جريمه ای است ک صرفًاً بابت متوسط بودن خود می پردازيم .يک گروه ائتلاف با مديريت کارآمد برای خريد سهام مورد نياز خود، روش منظمی دارد مبنی بر اينکه هر روز برای خريد سهام به همان قيمتی که خود ارائه می دهد تاکيد می کند نه بيشتر.

مثًلاً اگر می خواهد 40 دلار برای هر سهم بپردازد فارغ از اينکه چقدر به او پيشنهاد می شود، او دقيقًاً 40 دلار را در نظرمی گيرد و به اينکه صاحب سهم آن را به 40 دلار و 25 سنت می فروشد، اعتنايی ندارد.

در زبان مبادلات بورس می گويند ائتلاف دنبال سهام نمی گردد اما ممکن است در برخی شرايط، زمانی هم باشد که ائتلاف به طور ناگهانی و غيره منتظره حتی چند واحد بالاتر را پيشنهاد دهد . روش گروه های ائتلافی بر مبنای چنين عملکرد سختگيرانه ای، نمونه خوبی است که نشان می دهد چطور مدير يک ائتلاف می تواند از دانش خود در زمينه فرآيندهای ذهنی انسان استفاده کند.

اگر شما هر روز دفتر يک کارگزار بنشينيد و به ارقامی که صفحه بزرگ تابلوی سياه بورس نشان می دهد نگاه کنيد و پيوسته تغييرات قيمت سهام مختلف را ببينيد يا اگر به قيمت گذاری هايی که روی نوار کاغذی نمايان می شوند نگاه کنيد ممکن است يک روز صبح مشاهده کنيد سهامی که مدتها راکد بود وبا قيمت های ضعيف به فروش می رفت ناگهان پويا می شود.

نه تنها پويا بلکه اين پويا شدن با قيمت های بسيار بالا همراه است هر فروش از چند صد سهم تا حدی از فروش قبلی بالاتر است و در عرض فقط چند دقيقه، قيمت سهام به چهار يا پنج واحد بيشتر از وقتی می رسد که اولين افزايش پس از نيم ساعت بورس دوباره ساکت می شود اگر سعی به فروش داريد شايد بهترين قيمتی که می توانيد پيشنهاد کنيد همان قيمتی است که به مدت چند روز بدون تغيير مانده بود.

توضيح آن به اين شرح است : مدير گروه ائتلافی می داند که يک فرد عادی دوست دارد برای ارضای غرور خود هر آنچه را که می خواهد بفروشد به قيمتی بالاتر از بقيه بفروشد هر چند اين تفاوت ناچيز باشد.

وقتی يک سهام مدتها بدون تغيير در قيمت 40 دلار ثابت بوده است عده ای از کسانی که اين سهام را دارند با خود می گويند من سهامم را 40 دلار نمی فروشم بلکه 43 دلار خواهم فروخت. ديگران نيز ممکن است قيمت سهام خود را 44 تا 45 دلار تعيين کنند آنهاصبر نمی کنند تا قيمت ها افزايش يابد و بعد اقدام به فروش کنند بلکه سفارشات فروش خود را از قبل به کارگزاران می دهند.

اين سفارشات باز ممکن است هفته ها قبل از اينکه کارگزاران بتوانند اجرايشان کنند در دفاتر آنها بماند. شايد مدير ائتلاف فکر کند ارزش آن را دارد که کارشناس مربوطه اين سهام خاص را در تالار بورس مورد بررسی قرار دهد و به او بگويد که چه مقدار سفارش باز برای فروش در دفاترش موجود است و چه قيمت هايی برای سهام مزبور تعيين شده است شايد عدد کلی آنقدر نباشد که حتی ارزش فکر کردن را داشته باشد.

اما در نهايت اين رقم به حد قابل توجهی خواهد رسيد سپس در صبح يک روز دل انگيز، مدير گروه ائتلافی به کارگزار يا کارگزارانش می گويد تمام سهامی که بين 40 تا 45 دلار معامله می شود بخريد. اين امر موجب بالا رفتن ناگهانی قيمت ها می شود، تا حدودی مثل اينکه يک موش به خاطر تکه ای پنير از لانه بيرون جهيده و سپس دوباره به لانه اش باز می گردد.

سهام مورد نظر به مدت چند دقيقه از 40 تا 45 دلار قيمت گذاری می شود و سپس به سرعت وارد سير نزولی می شود. اگر معاملات به سرعت انجام نمی شد ممکن بود بسياری ازکسانی که سفارش فروش خود را به قيمت 42 دلار ارائه داده اند، تغيير عقيده داده و قيمت را افزايش دهند .

ائتلاف بايد قبل از اينکه مردم فرصت پيدا کنند تا ببينند چه اتفاقی می افتد، تمام سفارشهای آزاد دفاترکارگزاران گوناگون را بخرند. برخی از فعالان بازار وقتی می بينند سهامی که چندی پيش به قيمت 40دلار پيشنهاد شده بود حالا به قيمت 45 دلار فروخته می شود، سهام خود را بی آنکه قيمت مشخصی ارائه دهند به نرخ بازار می فروشند اما در کمال ناخرسندی آنها معامله می شود دو يا سه واحد افت کرده است.


شايد کسی نسبت به سهامی که در اوج يک بازار به ترقی افزايش قيمت جديدی پيدا می کند ظنين شود از احتمالاتی که وجود دارد يکی اين است که اين افزايش قيمت نه بر مبنای ارزش واقعی خود سهام، بلکه بيشتر براساس جوی ساختگی باشد که توسط يک گروه ائتلاف ايجاد شده است.

اما از سوی ديگر وقتی يک سهام مثًلاً درست در آستانه يک بازاررو به رونق، ناگهان بيش از هر زمان ديگر در گذشته يا دست کم از بالاترين قيمت در ماههای گذشته بالا رود اين سهم بايد مورد توجه قرار گرفته و احتماًلاً خريداری شود . اکنون بيش از هر وقت ديگر احتمال دارد که اين قيمت نشانگر ارزش واقعی باشد.

معمو ًلاً درست پس از يک دوره رکود طولانی و قبل از اينکه يک بازار پر رونق جديد آغاز شود اغلب فعالان بورس پول زيادی ندارد و ائتلاف های غير فعال هستند ( همان طور که می بينيد فريب دادن مردمی که پولی ندارند بی فايده است يک ائتلاف مايل است کسانی که سود زيادی به دست آورده اند را به خريدهای غير معقول سوق دهد) به اين ترتيب وقتی بگذارند تمام سهام ها آزادانه حرکت کنند و ارزش خود رانمايان سازند وضع سهامی که در درجه ای بالاتر قرار می گيرند.

قابل ملاحظه است اگر اين سهام بتو اند بدون هر گونه تبليغات يا دستکاری حاميانش رشد کند، وقتی بازار کامًلاًَ آماده يک رونق چشمگير شود رشد بيشتری نيز خواهد داشت .اين وضعيت را معکوس می کنيم وقتی يک سهام با ارزش بالا در اثر افزايش فروش که در اکتبر و نوامبر سال 1929 اتفاق افتاد، به تدريج از جايگاه خود تنزل می کند ممکن است خيلی طول بکشد تا دوباره به وضعيت پيشين بازگردد( زيرا حرکت آن خيلی آهسته تر از سهام کم ارزش است).

صرفًاً به اين دليل که هيچ پيش خريد ناگهانی برای بازگرداندان آن به جايگاه قبل وجود ندارد از طرفی هيچ کس به دليل ارزش اين سهام و خطر انحصار موقتی، آن را پيش فروش نکرده است و هيمن وضعيت آن را خطرناک می کند.

آنگاه شايد کسی با توجه به اين نکته که سهام خاصی فقط 10% درصد از قيمت قبلی خود پايين تر آمده در حالی که ساير سهام 30% کاهش داشته اند بگويد :« اين سهام که تا اين حد خوب عمل کرده حتم ًاً سهام ارزشمندی است بنابراين به سرعت قيمت آن دوباره افزايش خواهد يافت . من هم آن را می خرم و بدين ترتيب طی موجی از افزايش قيمتها در کوتاه مدت سود خوبی بدست می آورد.»

اما قيمت اين سهم احتماًلاً به همان کندی که پايين رفته است بالا خواهد آمد .مديران ائتلاف می دانند که پس از يک دوره رکود طولانی يعنی وقتی زمان آن رسيده که قيمت ها را بالا ببرند، احتماًلاً بالا بردن آن چند واحد نخست، دشوارترين قسمت کار است دليل آن هم وجود عده کثيری از مردم است که سهام خود را با قيمت های کمی بالاتر خريده و نااميد از سودآوری می خواهند از دست آن خلاص شوند.

حتی حاضرند سهام خود را به همان قيمت خريد بفروشند،ائتلاف بايد بتواند قبل از اين عده کثير حرکت کند و در هر مرحله سهام را جذب کند تااينکه قيمتها به حد بالاتری برسند.

بنا به دليلی کامًلاً متفاوت، اغلب اتفاق می افتد که پس از ده يا دوازده واحد نخست افزايش قيمت که به سختی صورت می گيرد ائتلاف می تواند قيمت سهام رابا سهولت اعجاب انگيزی به اندازه سی يا چهل واحد افزايش قيمت دهد. کسانی که فکر می کنند قيمت خيلی بالاست و شروع به پيش فروش سهام خود می کنند در واقع در اين راه به ائتلاف ياری می رسانند همچنان که افزايش قيمت ادامه می يابد اين امر تقاضايی مصنوعی اما قطعی برای سهام ايجاد می کند زيرا پيش فروش کنندگان، به راحتی مضطرب شده و تصميم می گيرند سهام را به همان قيمت که فروخته اند بخرند.

نظر به اين که مردم هميشه ترجيح می دهند طی يک دوره افزايش قيمت اقدام به خريد کنند وقتی پيش فروش کنندگان اقدام به خريد می کنند فعاليت پرشور بورس سبب خريدهای بازهم بيشتر می شوند .درستهمان طور که می گويند قيمت سهام اغلب بالا نمی رود بلکه بالابرده می شود سهام اغلب خيلی هم پاييننمی روند، بلکه به واسطه عملکرد ائتلاف پايين آورده می شوند ، مديران ائتلاف به سرعت از هر اخبارناخوشايند بهره می جويند و کاری می کنند تا اين اخبار وحشتناک تر از آنچه که واقعًاً هستند به نظر برسند چندی بيش، رئيس يک شرکت عظيم فولادسازی به طور ناگهانی در گذشت .

گرچه او به لحاظ رسمی،رئيس شرکت خود بود، اما يک يا دوسالی بود که نسبتًاً غير فعال شده بود. در واقع، مرگ او سودی فوریبرای شرکت در برداشت زيرا اقتدار را به طور کامل به دست افرادی جوانتر و جسورتر داد .

اما ائتلافشروع کرد به فروش ارزان سهام آن شرکت با اين نيت که ترس را بين سهامداران ايجاد کند و قيمت سهام را کاهش دهد . ساير سهامداران، با توجه به سقوط شديد قيمتها سعی کردند سهام خود را به هر قيمت پيشنهادی بفروشند، قيمت سهام شرکت فوق در عرض چند ساعت بيش از 30 واحد کاهش يافت.

وقتی قيمت به اين حدرسيد ائتلاف تمام سهامی که پيشنهاد می شد را خريد و سپس از طريق شبکه های رسانه ای خود اين خبر را اشاعه داد که مرگ رئيس شرکت مزبور با اين همه خيلی هم برای سازمانش زيانبار نبوده است.

از آنجا که بدين ترتيب، قيمت سهام با دستکاری ائتلاف به شدت کاهش می يابد و و اين قسمتی از يک برنامه سود آور آن هم با شيوه ای کم هزينه است و نظام می رود که اين مجموعه سهام با قيمت بيشتر به فروش برسد، بسياری از کسانی که اين وضع را می بيند مايلند تا از اين قانون پيروی کنند :

وقتی قيمت سهام خاصی به شدت پايين می آيد و به سرعت به پايين ترين حد خود می رسد و به مدت طولانی در همان سطح باقی می ماند، اما در عرض سه ماه پايي ن تر نمی رود، آن گاه اين احتمال وجود دارد که نه پايين تر بلکه بالاتربرود .مديران ائتلاف حتی روی عوامل انسانی از قبيل عادات ارقامی مردم نيز حساب می کنند.

اغلب ما به طور ناخودآگاه عادات رقمی مشخصی داريم که فرآيند فکری ما را تحت تاثير قرار می دهد تقريبًاً از هر کسی بی مقدمه بخواهيد رقمی بين يک و ده بنويسد، در دو سوم موارد، او عدد هفت را خواهد نوشت. بنا به برخی دلايل ناشناخته عدد هفت عدد دلخواه اکثر ماست، همچني ن اعدادی که به پنج يا صفر منتهی می شوند، ارقام سهل الوصولی هستند، ارجحيت دادن به اين اعداد احتماًلاً به روزهايی برمی گردد که مشغول يادگيری جدول ضرب بوديم و فهميديم که می توانيم مضرب های عدد پنج را سريع تر از ساير اعداد به کار ببريم.

طبق ارقام سرشماری، هميشه تعداد کسانی که سی و پنج سال سن داشته اند بيش از سی و چهار يا سی و شش بوده است، صرفًاً به اين دليل که گفتن عدد سی و پنج به مامور سرشماری راحت تر از هر سن ديگری نزديک به آن است بسياری از قضاوت افراد را اغلب به 10 سال زندان محکوم می کنند تا 9 سال حتی معيار های دستمزد نشان دهنده تاثير عادات ارقامی هستند .

کمتر پيش می آيد که فردی 26 دلار در هفته دريافت کند، بلکه اغلب 25 دلار يا 03 دلار يا 27 دلارو 50 سنت دريافت می کند که بازهم ميانگينی از مضربهای پنج است .اکنون همين عادات ارقامی طبيعتًاً در معاملات بورس نيز احساس می شوند و ائتلاف ها به اين نکته واقفند .

اگر به روزنامه ای که قيمتهای بالا و پايين سهام در بازار بورس نيويورک طی يک سال را درج ميکند نگاه کنيد، ممکن است رقمی تعجب آور را ببينيد که بيشترين حد آن در طول يکسال به 4يا9 ختم شده است . به عبارتی ديگر صرف ًاً پايين تر از يک مضرب پنج .قيمت سهام در بالاترين حد خود اغلب به 124 يا 149 ختم می شود تا 125 يا 150.

صرفًاً به اين دليل که ما به اعداد روند فکر می کنيم و سعی می کنيم رقم فروش ما روند باشد اما هميشه موفق نمی شويم .اتاقی را تصور کنيد که خريداران در يک سمت و فروشندگان در سمت ديگر آن هستند. اکثر فروشندگان می گويند، بياييد برای هر سهم، 150 دلار فرض کنيم اما بهترين پيشنهاد تنها 149 دلار است بالاخره تعدادی از فروشندگان تصميم می گيرند به 149 دلار راضی شوند تا حداقل به بخشی از تقاضا را پر کنند.

سپس قيمت به 148 دلار و پايين تر هم می رسد. حالا تمام کسانی که روی عدد 150 پافشاری میکردند آرزو می کنند ای کاش 149 دلار را قبول کرده بودند. مديران ائتلاف آنقدر باهوش هستند که در انتظار عدد روند نباشند بلکه به رقمی بالاتر از آنچه که مد نظر ديگران است بفروشند.

اغلب وقتی سهام خاصی برای اولين بار به قيمت 100 دلار به فروش می رسد چيزی نمی گذرد که بازهم قيمت آن افزايشمی يابد زيرا فشار قابل توجهی موجب شده تا قيمت آن به 100 دلار برسد و همين فشار نيز احتماًلاً آن راکمی افزايش خواهد داد .معکوس اين مطلب را نيز در نظر بگيريد مثًلاً احتمال زيادی وجود دارد که رقم آخر پايين قيمت سهام مورد علاقه شما در سال جاری عددی بيشتر از يک 5 يا صفر باشد .

معموًلاً تعدادسهامی که به قيمت 91 يا 101 دلار فروخته می شوند از تعدادی که به نرخ 90 يا 100 دلار فروخته میشوند بيشتر است ما در مورد سهام مورد علاقه خود می گوييم :» اگر دوباره به قيمت 90 برسد آن راخواهيم خريد.« اما خريداران مجرب تر ممکن است با پيشنهاد 90 دلار و 50 سنت يا 91 دلار از ما پيشی بگيرند.

نظر به اينکه مدير يک ائتلاف تلاش می کند تا سهام را به قيمتی به مردم بفروشد که احتمال دارد مدت زيادی ثابت نماند او می داند که خريداران پول خود را حداقل به طور موقت از دست می دهند.

در نتيجه فرد ممکن است فکر کند يک فعال حرفه ای ائتلاف الزامًاً بايد فردی بی وجدان باشد زيرا چنان نسبت به آنچه انجام می دهد مصمم است که تمام مفهوم عواطف بشری را ناديده می گيرد حالا اگر شما همسايه ای داشتيد که به کار بقالی اشتغال داشت و هميشه اجناس نامرغوب خود را با مشتريان قالب می کرد و اين کار موجب نارضايتی مشتريان شده و زيان جدی به آنها وارد می کرد.

ممکن بود چنين فردی رامورد تحقير قرار دهيد و او احتماًلاً به سختی می توانست در اين کار دوام بياورد اما ائتلاف ها ارتباط مستقيمی با مشتريان خود ندارند و حتی آنها را نمی شناسند معيارهای اخلاقی بيشتر غير شخصی به نظر می رسد تا بی رحمانه حقيقت اين است که هر يک از ما که بازار را فريب می دهد سعی می کند همان فنون بکار رفته توسط ائتلاف ها را به کار ببرد.

يعنی ارزان بخرند و گران بفروشد و ما پيوسته اينطور عمل می کنيم نمی خواهيم اين روش ها را غير منصفانه تلقی کنيم ضمن اينکه اصًلاً قصد نداريم به کسانی که کوچکترين زيان برايشان مضيقه واقعی ايجاد می کند لطمه ای بزنيم در حقيقت گروه های ائتلافی می دانند همانطور که همه ما می دانيم فقط کسانی بايد در مسابقه وال استريت شرکت کنند که بتوانند زيان را تحمل کنند .

آن دسته از ما که رقم چند صد دلار و اقعًاً برايمان حياتی است، اصًلاً نبايد در بورس سهام حضور داشته باشيم. به علاوه، از آنجا که حتی حق شيطان را هم نبايد پايمال کرد، بايد بگوييم بسياری از عملکردهای ائتلاف ها تاثير مثبت هم دارند.

زيرا به ثبات قيمت ها کمک می کنند بسياری از لگام گسيخته ترين و خطرناک ترين افزايش هايی که در قيمت های سهام صورت می گيرد نه به علت عملکرد ائتلاف بلکه در اثر ناآگاهی عموم است که دچار هيجان شده و موجب بالا رفتن قيمت ها می شوند.

زيرا آنها به ارزش سهام نمی انديشند بلکه فقط به اين امر می انديشند که فردا سهام خود را به سهام خود را به قيمت بالا بفروشند . همين نوع عملکرد است که مثًلاً وقتی به طور ناگهانی معلوم می شود قيمت سهام خاصی بيش از حد بالا رفته است، فقط در عرض يک روز قيمت 20 يا 30 واحد افت می کند. اما اين ائتلاف ها هستند که اغلب اوقات تقصير را به گردن می گيرند، آن هم وقتی که علت واقعی زياد طلبی عموم مردم است.

فصل هفتم : معکوس عمل کنيد تا برنده شويد!

مدیریت سهام بازارهای مالی( کتاب سرزمین وارونه) قسمت 3

حالا که همه ما ديده ايم رفتار طبيعی يک فرد عادی معموًلاً اشتباه است و سود بران قدرتمند نيز پيوسته در تلاشند تا افراد را به انجام کارهای غيرمعقول وسوسه کنند پس چه بايد کرد؟ خوشبختانه هما نگونه که قبًلاً هم توصيه شد، يک راه کامًلاً بی خطر برای عملکرد محتاطانه وجود دارد کامًلاً برعکس آنچه که اکثر مردم انجام می دهند عمل کنيم.

اگر کسی می خواهد برنده شود بايد در تضاد با ديگران عمل کند اغلب مردم سهام نامناسب را در زمان نامناسب می خرند بعد در زمان نا مناسب می فروشند و سپس به ازایانجام اين سفارشات نادرست کارمزد سخاوتمندانه ای به کارگزار خود می دهند .ه

ر فعال بورس موفق وهر پژوهشگر تيزبين علم روانشناسی انسان می داند که عموم مردم اکثراً کم هوش تر از آن عده قليل هستند تمام تست های هوشی علمی در ارتش در مدارس و کالج ها و به طور کلی در همه جا نشان می دهند که حدود 2 درصد از کل افراد هر جامعه نسبت به 98 درصد بقيه قابليت بيشتری برای رسيدن به نتايج منطقی دارند.

برای اثبات اين مطلب فقط کافی است فهرست آشنايان خود را مرور کنيد.شما ممکن است چند صد نفر رابشناسيد اما از ميان آنها طبعًاً صد نفررا بهتر از بقيه می شناسيد حال از ميان اين صد نفر دوستان صميمی همسايگان و ساير آشنايان آيا دو يا سه نفر نيستيد که نسبت به آنها شناخت بيشتری داريد؟ همان کسانی که به قضاوت آنان در هر مورد بيش از بقيه اعتماد داريد؟

آيا می توان با اطمينان خاطر گفت که قضاوت هنری فوری در مورد صنعت اتومبيل به هر صورت ارزشمند تر از مجموع نظرات هزاران تن ازکارکنان اوست. مهم نيست چند نفر شروع به دويدن پيرامون مسير مسابقه کنند به هر حال آنها نمی تواننداز يک قهرمان جلو بزنند می توانند؟

به طور يقين منطقی است فرض کنيم بورس اوراق بهادار بخش قابل توجهی از مردم را به سمت خود می کشاند بنابراين از آنجا که اکثر مردم توان کمتری نسبت به آن اقليتی دارند که راجع به هر چيزی به گونه ای هوشمندانه تصميمی می گيرند طبيعی است که همين امر در رفتار آنها در بورس سهام نيز تسری يابد. در واقع به دليل طرحهايی که توسط برخی عوامل بورس با مهارت و آگاهی برای گمراه کردن مردم سازماندهی می شود، وضعيت ياد شده در اين عرصه به حقيقت نزديکتر است.

هوشمندان هميشه به گونه ای بازی را می چينند که از ابله ان پيشی بگيرند پس برای موفقيت در بورس فرد نبايد همان کاری را بکند که اکثريت مردم انجام می دهند کمترين توجه به آنچه که اغلب می شنويد يا می بينيد به رغم باور عمومی خطرناک است اما از آنجا که يقينًاً می توان گفت اغلب مردم اشتباه می کنند کسی که برخلاف اکثريت عمل می کند اين شانس را دارد که عملکردش درست باشد شايد ما نتوانيم به نحوه عملکرد آن اقليت بسيار هوشمند پی ببريم.

اما با مشاهده و بررسی عموم مردم می توانيم به سرنخهای مهمی دست يابيم، سرنخهايی که به ما می گويد آن گروه اقليت چه کاری را نمی کنند. به عبارتی ديگر آن دسته از ما که از هوش متوسط برخوردارند و ممکن نيست صرفًاً با تلاش فردی خود معقول عمل کنند.هميشه اين فرصت را دارند که به افراد باهوش بپيوندند مشروط بر اينکه هرگز توجهی به کليه علائمی که می گويد : همرنگ جماعت شو! نداشته باشند.

در اين جا شايد کسی حرف مرا با فرياد قطع کند و بگويد ( هی، تو ! آنچه که می گويی مغاير کل رو ح دموکراسی است ما تحت سيستمی زندگی می کنيم که قانون آن متعلق به اکثريت است آنوقت تو می گويی اکثريت اشتباه می کنند) بله اطمينان دارم که اکثريت معموًلاًَ اشتباه ميکند مگر وقتی که از رهبری يک عده قليل و تا حدودی هوشمندتر پيروی کند. بيشترين مزيت دموکراسی اين نيست که مردم هوشمندانه عمل کنند چون در يک بازی منصفانه شرکت دارند دموکراسی يعنی اينکه مردم می توانند اظهار نظر کنند و آنچه راکه فکر می کنند می خواهند به دست آورند.

تنها مشکلی که در ارتباط با اين فرمول يعنی عمل کردن برخلاف جماعت وجود دارد، اين است که فرد هميشه با اطمينان نمی داند که جماعت واقعًاً چه می کند و حتی اگر هم بداند به هر ترتيب اين کار آنقدرها هم که به نظر می رسد ساده نيست . وقتی همه همسايه ها صفحات اقتصادی مورد علاقه ما و همه عوامل همواره به ماتلقين می کنند که به هر حال يک جنبه از هر نوع عملکرد برمبنای دانايی صورت می گيرد.

چنين افکاری آنچنان با افکار خودما ( اگراصلاً فکری هم داشته باشيم ) عجين می شوند که با کمترين مقاومت مطابق آنچه ديگران می گويند عمل می کنيم حتی درجه بالايی از هوش و فراست نيز هميشه شما را از خطا کردن نجات نمی دهد. مگر اينکه به لحاظ فکری قابل کنترل و بااراده باشيد و مواظب باشيد که از جريانات عموم دنباله روی نکنيد .گرچه ايده پول در آوردن از طريق شرط بندی روی فرصت های عموم، صرفًاً يک فرضيه نيست زيرا همانطور که در يکی از فصول پيشين اشاره شد اين دقيقًاً همان کاری است که سهامداران عمده و موفق بورس انجام می دهند.

افراد ثروتمند و مقتدر که ارتباط بسيار محکمی با بانکها و ساير منابع اطلاعاتی دارند و می دانند پشتپرده چه می گذرد می توانند بگويند چه وقت سهام خاصی و يا گروه سهام معينی به صورت افراطیخريداری خواهند شد .وقتی عموم مردم بيش از پيش براساس اعت بار در بازار فعاليت می کنند آن وقت سهامداران عمده می دانند که بازار بسيار خراب است آنها می گويند وضع فنی ضعيف است آلان وقت فروش آنهاست آنها حتی سهامی را که مال خو دشان نيست می فروشند _ يعنی پيش فروش می کنند زيرامی دانند که قيمت ها پايين خواهد رفت.

قبل از رکود عظيم اکتبر سال 1929 مردم به خوبی می دانستند که فعالان بزرگ بازار در حال فروش هستند و فعالان کوچک در حال خريد هفته به هفته اخبار منتشره شدهاز سوی بانک مرکزی دولت فدرال حاکی از آن بود که ميزان وامهای دريافتی کارگزاران درحال افزايش است حتی وقتی که ميانگين قيمت سهام رو به کاهش بود به عبارت ديگر افزايش وامها نشانگر بيشتر شد.

نارزش سهام نبود زيرا روند قيمت ها همچنان رو به تنزل بود ارقام صرفًاً نشان دهنده اين بود که تعداد حساب های اعتباری يعنی سهام موجود در دست کارگزاران برای مشتريان در مقابل وام در حال افزايشاست در حالی که افراد با درايت تری که در آن هنگام مالک واقعی سهام خود بودند، سهام خود را به فروش می رساندند آنها تنها به اين يک دليل می توانستند سهام خود را بفروشند که در موقعيت مناسب قرار داشتند زيرا موجی از کاهش قيمت را پيش بينی کرده بودند و انتظار داشتند که سهام خود را دوباره به قيمت های پايين تر بخرند.

اين بهترين علامت برای خروج از بورس بود در واقع يک اعلان خطر کافی و اشتباه ناپذير اما چند تن از ما به آن توجه کرديم ؟ مطمئنًاً جشن با شکوه هالووين وال استريت تا حد زيادی اثبات کرد که اغلب مردم هميشه در اشتباه هستند در غير اين صورت ممکن نبود اکثريت عظيم مردم آگاهانه خود را در شرايطی قراردهند که شايد به خاطر منفعت آن اقليت هوشمندتر حاضر شوند قيمت سهام با ارزش را تا حد بسيار ابلهانه ای پايين بياورند هيچ شاهکار منطقی بزرگی لازم نبود تا به اين نتيجه برسيم که حتی قبل از وقوع اين فاجعه تمام اين افراد يا در اشتباه بودند و يا با بی پروايی عمل کردند.

وقتی می بينيد يک دسته سهام به قيمت هر سهم 1 دلار فروخته شده آن هم زمانی که سودآوری آنها هر سه ماه يکبار 1/5 دلار بوده است متوجه می شويد که شايد يک نفر از نظر مالی خيلی ناشيا نه عمل کرده است با اين حال هزاران نفر تقريبًاً به طور يکسان در اشتباه بودند .کسانی که دست کم در زمينه بازار اوراق بهادار مطلع تر بودند درست زمانی که عموم مردم بيشتر به فکر خريد بودند به فروش سهام خود مبادرت می ورزيدند.

در واقع آمادگی عموم برای خريد همان عاملی بود که برای افراد زيرک فرصت مناسب برای فروش را ايجاد کرد يکی از دلايل اين فروش پر دلهره احتماًلاً اين بود وقتی در اوايل اکتبر اولين هشدار فرا رسيد عموم مردم به جای اينکه سهام خود را بفروشند به اشتباه قيمتهايی که اندکی کاهش يافته بود را به منزله فرصت مناسب تلقی کرده و صنايع پولی خود را به خريد سهام بيشتر اختصاص دادند طبعًاً همزمان با روند نزولی قيمت ها بزرگترين گروه سهامداران کل سهام خود را فروختند و از بورس خارج شدند و قيمت سهام بيشتر شرکت ها به پايين ترين حد خود رسيد.

همين موجب شد حفظ سهام برای بخش عمومی دشوارتر شود. همزمان با پايين آمدن قيمت ها حجم و سرعت فروش ها زياد شد ! اما چند نفر از مردم به غير از مورگان ها و راکفارها بودند که اين سهام را با قيمت های فوق العاده پايين خريدند؟ قيمت هايی که اگر آنها را در تمام ليست نديده بوديد باور نمی کرديد اما هيچ يک از ما حتی اگر بازهم پولی برايمان باقی مانده بود خواهان آنها نبوديم.

زيرا استدلالمان اين بود که حالا که سهام به اين سرعت رو به تنزل هستند فردا بازهم کاهش بيشتری خواهند داشت هر وضعيتی همواره ادامه خواهد يافت ! گفته ای از يک فعال بورس مشهور را به خاطر می آورم او پس از کسب سود فراوان در وال استريت و حفظ آن گفت : من فقط آنچه را که ساير مردم از من می خواستند انجام داده ام هر گاه می خواستند در يک بازار کساد، سهام خود را با جارو جنجال به هر قيمتی که می توانستند بفروشند.

من با خريد سهام شان به آنها کمک کردم هر وقت هم که مشتاق بودند سهام را به قيمت بالا بخرند با کمال ميل سهام خود را به آنان فروختم .اگر لازم بود درموجی از فروش عجولانه و قيمتهای پايين به دفتر يک کارگزار بورس سری بزنيد ممکن بود ببينيد هر چند تمام کسانی که در آنجا حضور دارند در حال فروش سهام هستند اما حتی يک نفر هم در حال خريد نسيت، پر واضح است که بالاخره يک نفر بايد در حال خريد باشددر غير اين صورت اصًلاً بازاری وجود ندارد وقتی که همه آشکارا به فروش مشغولند پس چه کسی در حال خريد است؟

در اين حد قطعی است : خريدار هر که هست آنقدر زيرک است و زمان برايش به اندازه ای ار زشمند است ک نمی تواند در دفتر يک کارگزار بنشيند و به تغييرات قيمت در تابلوی بزرگ چشم بدوزد . او احتماًلاً به قدری مهم و در امور بزرگ جامعه دخيل است که فرصت نمی کند بيش از چند دقيقه آن هم يک يا دو بار در سال به دفتر کارگزار بورس بيايد.

حتی آن دسته از مردم از همه جا بی خبری که می توان گفت دربحران سال 1929در بازار حضور نداشتند و در نتيجه هنوز پولی در دستشان باقی بود تا زمانی که احيا شدن بازار را نديدنداقدام به خريد نکردند به همين نحو تا اين سهام ارزان قيمت را بخرند تا زمانی که بيشتر سهام مزبور نيمیاز زيان خود را جبران نکرده بود وارد عرضه نشدند انبوه کسانی که از خريد در پايين ترين حد قيمتهاترسيده بودند با فرض اينکه جريان تغيير کرده همان سهام را مجددًاً با 25 تا 30 واحد گرانتر خريداریکردند. اگر فکر می کنيد در اين گفته ها اغراق شده است می توانيد از هر کارگزاری بپرسيد.

اکنون بايدروشن شده باشد که اگر کسی فعاليت خود را با چند هزار دلار دراويل اکتبر شروع می کرد و هر گاهاکثريت می خريدند او می فروخت و هر گاه تقريبًاً ديگران همه می فروختند او می خريد او می فروخت و هر گاه تقريبًاً ديگران همه می فروختند او می خريد احتما ًلاً می توانست تنها در عرض يک ماه سود بی دردسری بدست آورد.

ممکن نيست هميشه بتوان از طريق معکوس عمل کردن نسبت به اکثر مردم در مدت کوتاهی چنين عملکرد خوبی داشت، اما من اعتقاد دارم که راز موفقيت در بورس سهام قبول اين فرمول در اغلب موارد است. دليل ديگری که داشتن رفتار متفاوت با اکثريت راتوجيه می کند اين است که ذهن انسان مايل است به عقب برگردد و با توجه به آخرين تجربه ای که در بورس داشته است به قضاوت آينده بپردازد.

اغلب مردم بيش از آنکه پيش رو را بنگرد به پشت سر نگاه می کنند و در سال 1922و 1923 کسانی که آنقدر باهوش بودند که درست در زمان مناسب سهام خود را بفروشند، سودهای کلانی از سهام شرکت استاندارد اويل به دست آورند.

اکنون آگاهان به ما می گويند که جان دی راکفلر و معاونانش که پيش بينی می کردند صنعت نفت چند سال سخت را پيش رو داشته باشد، تعداد زيادی از سهام خود را در سال 1922 و 1923 فروختند شايد اين بازار دلخواه برای مقاصد آنها شکل گرفت شايد هم اين صرفًاً وضعيتی بود که به طور اتفاقی به کام آنان شد به هر ترتيب اکنون روشن است که فروش در ميان عوامل درون سازمانی بيشتر بود.

آمارها نشان می دهند که بسياری از سهام استاندارد اويل در سال 1919و1920 بهترين بازدهی خود را داشتند اما تا دو يا سه سال خبری از خريد و فروش جنجالی نبود؟ چرا؟

زيرا عوامل درون سازمانی وقتی ديدند که تا چندسال خبری از سهام پرسود نيست لذا برای فروش سهم خود مجبور بودند آنها را بهتر از آنچه که هستند جلوه دهند تاکسانی ک ه فکر می کردند در آمد ها و ارزشهای فزاينده هميشه برقرار هستند به سمت آنها جلب شوند .بخشی از برنامه آنها برای فروش سهام به مردم تشکيل ائتلاف های بزرگ و سود های سهام در مقادير بسيار زياد بود و بی شک مردم بدون تدبير اقدام به خريد کردند زمانی که عوامل درون سا زمانی مشغول فروش سهام خود بودند.

فعالان حرفه ای و باهوش بورس توانستند طی حضوری کوتاه مدت در بازار سودهای کلانی را از آن خود کنند. اما در سال 1923، درست در زمانی که فعالان باهوشتر سهام خود را از بازار بيرون می کشيدند افرادی از طبقات مختلف جامعه ک ه درگي ر س رمايه گذاری ه ای دراز مدت بودن د نوميدانه در دام س هامی همچون اس تاندارد اويل نيوجرسی گرفتار بودند که آن را مثًلاًَ به قيمت 49دلار خريده بودند.

آنها مجبور بودند سهام خود را چندين سال بدون منفعت چندانی و بدون دريافت سودهای سهام قابل توجهی نگاه دارند در دوران رکود سال 1929 وقتی روزنامه ها با تيتر درشت خبر از تلاش راکفلر برای خريدن بخش عظيمی از سهام شرکت استاندارد نيوجرسی به قيمت 50 دلار می دادند همه بی اختيار به اين فکر افتادند که بدون شک چقدر پدر او باهوش بوده است که پولش به مدت پنج يا شش سال در فعاليتی سودمند تر نگاه داشته و مردم را به حال خود واگذارده تا با صبر و شکيبايی سهام او را نگاه دارند تا وقتی که در شرايط مناسب، دوباره اين سهام را در پايين ترين قيمت تصاحب کند.

تکرار می کنم، نکته اصلی در تمام اين موارد اين است که مردم درست وقتی که بايد پيش رو را نگاه کنند به پشت سرمی نگرند يک فعال متوسط بورس با خود می انديشد سهامی که در بازار پر رونق پيشين روند صعودی داشته اند همانهايی هستند که در بازار بعدی نيز ترقی خواهند کرد پس می بينيم که فرد بايد از قضاوت صرفًاً متوسط بپرهيزند.

در سال 1923، پس از عرضه سهام شرکت های نفتی قيمت اين سهام به طور طبيعی شروع به تنزل کرد روند نزولی آن حتی در پاييز بيش از تابستان بود اما در ماه دسامبر آن سال و در ژانويه و فوريه سال 1924 معاملات سهام شرکت های نفتی دوباره رونق گرفت آن هم به دليل تلاشهای يک سهامدار عمده که هنوز سهام بيشتری برای عرضه داشت.

بازهم مردم به شدت شروع به خريد کردند مردم به راحتی ترغيب به خريد می شدند زيرابازدهی چشمگير سهم شرکت های نفتی در بازار پر رونق قبلی را به خاطر داشتند همه فکر می کردند نظر به اينکه سهام شرکت های نفتی در يک بازار پر رونق حرف اول را زده اند بنابراين طبعًاً همين روند را دنبال کرده و در بازار پر رونق بعدی نيزبار ديگر پيشرو خواهند بود.

عجب استدلالی ! حقيقت اين بودکه سهام شرکت استاندارد اويل در هشتم فوريه سال 1924 درست سه ماه پس از بزرگترين بازار پررونقدر تاريخ بورس، رشد پنج ساله اش را کرد . وقتی در سال 1924 سه ام اين شرکت ها در حال تنزل بودهمه می گفتند : شرکت استاندارد اويل را بخريد اين مطمئن ترين سرمايه گذاری در جهان است تا به حال هيچ کس با خريدن اين سهام حتی يک دلار هم زيان نکرده است.

سهام شرکت جنرال موتورز را نخريد ريسک خيلی بالايی دارد ببينيد در سال 1920 و1921 چه برسرشرکت جنرال موتورز آمد ” و سخنان بی اساس ديگری از اين قبيل: وقتی اکثريت عظيمی از مردم به اين باور می رسند که همه چيز کامًلاً مطمئن است و هيچ اتفاق ناخوشايندی رخ نخواهد داد.

احتمال پيش رو داشتن يک بحران وجود دارد _ زيرا اين درست همان وقتی است که سهام راحتر از هر زمان ديگری از دستان قوی به دستان ضعيف می افتند .

وقتی اکثريت مردم محتاطانه حرکت می کنند و فقط سهام اندکی می خرند معمو ًلاً با قيمت های روبه افزايش روبرو خواهيم شد .هميشه درست قبل از صعود قيمتها، اشتياق زودگذر مردم برای خريد سهام به اوج خود می رسد. زيرا علاقه کوتاه مدت به پيشرفت قيمت ها کمک می کند و درست قبل از يک دوره رکود با حداقل اين اشتياق مواجه می شويم.

درست همان طور که در پاييز سال 1929 اتفاق افتاد . وقتی فعالان بورس متشکل از افراد آموزش ديده باشد همان گونه که در سال 1929 شاهد بوديم و بخواهند د ر هر دوره رکود اقدام به خريد سهام کنند ممکن است توزيع سهام به راحتی روندی روبه کاهش داشته باشد .
همين رويدادهای مهم بود که آموزه های ارزشمندی را برای مردم به همراه داشت پس از بحران اقتصادی نه چندان شديد دسامبر سال 1928 عموم مردم از خريد زياد امتناع کردند.

زيرا بر اين باور بودند که ممکن است نرخ بهره های پول در ژانويه بالاتر باشد باز در مارس 1929 وقتی نرخهای بهره به 20% افزايش يافت، همه در انتظار يک بحران پس از ورشکستگی سهام بودند و از خريدن امتناع می کردند .وقتی نرخ بهره بانک فدرال در تابستان سال 1929 به 6 %رسيد .همه می گفتند « حالا ديگر بحران قطعی است .«

اما دو روز بعد قيمت سهام بارديگر به سرعت افزايش يافت در ماه سپتامبر وقتی که همه کامًلاً متقاعد شده بودند که هيچ اتفاقی نمی افتد. آقای بابسان که اغلب اشتباهات آشکاری از او سر می زد يک بحران مالی را پيش بينی می کرد اما اين کار تنها به احساسات فزاينده مردم برای خريد سهام دامن زد زيرا همه بنا به دلايل فراوان ديده بودند که هيچ چيز نمی تواند در حال حاضر اتفاق بيفتد.

آيا دولت فدرال آخرين برگ برنده خود را با شکست رو نکرده بود؟ در واقع در سپتامبر، خود اين هيئت دولت فدرال بود که احتماًلاً تمام اميدها برای مهار بازار را از بين برده بود _ و خود اين حقيقت برای فعالان هوشمند بورس بزرگترين علامت خطر به شمار می رفت قريب به 9 ماه آموزش لازم بود تا مردم به اين باور برسند که هيچ اتفاقی نخواهد افتاد .اما اکنون زمان بهره برداری فرارسيد ه بود .مردم با احساس اطمينان از اينکه يک دوره کاهش قيمتها صرفًاً فرصتی برای خريد سهام خواهد بود.

می توانستند هنگام سقوط قيمتها شروع به خريد کنند خود اين ديدگاه برای انسانی که عادت کرده بود وقتی که بايد به پيش رو نگاه کند به گذشته بنگرد دستاورد چشمگيری بود و ذهن بشر در عرصه خطرپذيری عاملی ثابت است که هيچگاه تغيير نخواهد کرد.ما قبًلاً ديده ايم که نمودارها و هر گونه ابزار مکانيکی ديگر برای تسلط بربازار بورس قابل اتکا نيستند زيرا کسانی که نمودارها را مطالعه می کنند به راحتی فريب می خورند.

برای درک بازار فرد بايد به عنصر انسانی بينديشد همان چيزی که خيل عظيمی از فعالان بورس و سرمايه گذاران از آن غافلند لذا به اشتباه می افتند نه هيچ دو حرکت پر مخاطره ای مثل هم هستند نه هيج دو بازاری به هم شبيه اند و نه هيچ دو فرد اخلال کننده ای در بازار مثل هم عمل می کنند بازار بورس چ يزی است شبيه بازی بريج که در آن هرگز ممکن نيست با ترکيبی مشابه از کارتها مواجه شويد.

اما اگر با دقت بازی کنيد و هر حرکت بازيکن ديگر را مشاهده کنيد اين شانس را داريد که در دراز مدت برنده شويد .ما يقين داريم که شما نمیتوانيد بر بازار بورس مسلط شويد همچنان که نمی توانيد از جريانات بازار جلوگيری کنيد اما اصًلاًَ چرابايد تلاش کنيد که مانع از نوسانات شويد يا بر هر نيروی مقاومت ناپذيری غلبه کنيد؟

چرا به جای تلاشبرای ستيز با نوسانات همراه با آنها حرکت نکنيم ؟ به عبارت ديگر همان طور که يک سياستمدار روزیگفت اگر نمی توانيد بر جريانی غلبه کنيد به آن ملحق شويد .بازار بورس در امواج عظيم بالا و پايين میرود اغلب مردم که نسبت به يک اقليت از هوش کمتری برخوردارند بدون استثنا جريان اين امواج رااشتباه تلقی نموده و لذا در زمان نامناسب اقدام به خريد و فروش سهام می کنند برای و ارد شدن در يک جريان در زمان مناسب فقط لازم است با اکثر همسايگانتان در مورد دنباله روی از عملکردی که فکر می کنند منطقی است موافقت نکنيد.

معکوس عمل کنيد اما مراقب باشيد !

فصل هشتم : با احتياط قدم برداريد

مدیریت سهام بازارهای مالی( کتاب سرزمین وارونه) قسمت 3

من به قدری از سختی و مشقت بيزارم که فکر می کنم بايد تا آخر عمرم در بورس سهام فعاليت کنم گرچه اين کار هرگز اشتغال عمده من نخواهد بود اما براين باورم که اگر هر چند وقت يک بار سهامی زير قيمت عرضه می شود بخرم و وقتی بالاتر از قيمت فروخته می شود بفروشم، شايد بتوانم دشواری کار در زمينه فعاليت دائم خود يعنی نويسندگی را به حداقل برسانم موضوع اين نيست که از فعاليت در بورس لذت می برم.

من از آن لذت نمی برم و اصًلاً هم از استعداد قمار بازی برخوردار نيستم . هرگز در طول زندگی خود حتی يک مسابقه اسب دوانی را نديده ام، چه رسد به شرط بندی روی يک اسب ورق بازی و قمار بازی و هر نوع مسابقه مبتنی بر شانس را دوست ندارم اما به نظر می رسد بورس برای برای تامين هزينه سفر و امکان تمام کارهای ديگری که واقعًاً در آرزويش هستم، ابراز آسان تری است.

من تاکنون هرگز نخواستم به سرمايه گذاری بی حساب و کتاب و قمار در سهام بپردازم يا به قولی زادگاهم را به دنبال خيالی خام از دست بدهم؛ اما وقتی شانس در می زند، بايد دقت کنم _ می پرسيد، چقدر دقت کنم ! من هميشه بايد اين فرضيه را دنبال کنم که پرهيز از باخت مهمتر از برد است.

باخت به روان فرد آسيب می رساند وقتی در فکر خريد سهامی هستم که انتظار می رود ترقی کند .بايد قبل از هر چيز اين را معلوم کنم که درآمدها و عملکرد های آن به طرز قابل قبولی مويد اين باشد که زيان نخواهد کرد. درست است که اغلب به خريد سهام به صورت اعتباری از يک تا سه کارگزار مبادرت کرده ام، اما قوياً فکر می کنم که اگر فقط با همان مقدار پول نقدی که دارم سهام بخرم و اضافه برآن به صورت اعتباری سهامی نخرم پول بيشتری عايدم خواهد شد.

به اين ترتيب نيازی به اين نخواهد بود که گوش به زنگ اخبار باشيم و سهام خود را خيلی زود بفروشيم يا خيلی زياد بخريم و گاهی ناچار شويم سهام خود را در زمان نامناسب بفروشيم اگر کسی سهام پر بازده را بخرد و ايالات متحده امريکا شکوفا شود، سودی بدست خواهد آورد؛ اما اگر تا جايی که می تواند به صورت اعتباری بخرد ممکن است که زيان کند، حال ديگر مهم نيست کشور او چقدر ترقی کند يا سهام مورد نظر چقدر سود آور باشد.

يک فرد می تواند با خريد نقدی سها می پر بازده در صورت لزوم مدتی طولانی در انتظار افزايش قيمتی غير منتظره بماند.( از آنجا که پولی که در بانک گذاشته می شود فقط 4% سود به آن افزوده می شود چرا بايد از اينکه يک يا دوسال صبر کنيم تا قيمت سهام 5% سود کند ناخرسند باشيم؟) کسانی که به صورت اعتباری د ر بورس فعاليت می کنند بايد اين درايت را نيز داشته باشد بلکه در زمانی آن را بخرند که مطمئن باشند قيمت آن حتی به طور موقت کاهش نخواهد يافت.

ايراد ديگری که به حسابهای اعتباری وارد می شود اين است که حتی وقتی قيمت سهام هرگز از قيمت خريداری شده پايين تر نمی رود، نوعی نارسايی روانشناختی در صاحبان اين سهم ايجاد می شود وقتی به صورت اعتباری خريد می کنيد در واقع اختيار شما در دست اعتبار دهندگانتان است و اين وضعيت رضايت بخشی نيست.

لذا اين احتمال وجود دارد که کاسه صبر شما زودتر از موعد لبريز شود و خيلی پيش از آنکه سهام شما تمام نوسانات ممکن را پشت سر گذاشته باشد، تصميم به فروش آن بگيريد. اما خر يد سهام با پول خودهيچ تضمينی ايجاد نمی کند که در بازار زيان نکنيد اگر شما 10000 دلار برای سهامی پول داده ايد که بعد تنزل کرده و ارزش آن فقط به 3000 دلار رسيده، زيان وحشتناکی کرده ايد.

ممکن است اين زيان چندين سال دامن گيرتان شود، حتی اگر مجبور به فروش نباشيد بسياری از مردم در بحران اقتصادی سال 1929 متحمل زيانهای سنگينی شدند دليل عمده آن اين بود که يا سهام خود را به صورت اعتباری خريده بودند يا اينکه پول آن را به طور کامل پرداخت کرده و می توانستند مدت زيادی آن را نگاه دارند.

اگر آنها در همان نخستين تنزل قيمت ازبازار خارج شده بودند زيان کمتری متحمل می شدند، وقتی شما پول زيادی در دست کارگزارتان داريد و نگران درخواست تسويه حساب کارگزارتان نيستيد بدان معنا نيست که به آرامی به سوی يک شکست وحشتناک در حرکت نباشيد .
اغلب توصيه هايی را می شنويم با اين مضمون که اين سهام يا آن يکی را ( بايگانی کرده و فراموش کنيد ).

اما هرگز نبايد هيچ سهامی را تا اين حد ايمن فرض کرد.اختراعات جديد و تحولات صنعتی دائمی موجب می شوند که برخی از انواع محصولات بلا استفاده شده و جای خود را به محصولات جديد بدهند. بيست سال قبل، يک چهارم تمام محصولات فروخته شده توسط بزرگترين شرکت سخت افزاری در ايالات متحده در ارتباط با اسب،کالسکه يا واگن بود.اما چطور می توانيد انتظار داشته باشيد که در طول اين بيست سال يک سهامدار با توانمندی بالا را در شرکت توليد کننده ء کالسکه و تازيانه نگاه داريد؟

سالها قبل سهام آبراهها در زمرهء ريسک ناپديرترين سرمايه گذاری ها بودند به ويژه برای زنان بيوه و کودکان بی سرپرست-درست همان طور که امروز سهام بهترين راه آهن ها اين وضعيت را دارند .اغلب کسانی که سهام آبراهها را خريده بودند ،آنها را کنار گذاشته و به فراموشی سپردند.اما اين يک حقيقت عجيب بود که سهام اين کانال ها در تاريخ خود به بالاترين قيمت ها رسيدند.

احتمالا طی تبليغات و تقلبهای هوشمندانه وخيلی زود شروع به يک حرکت نزولی کردند تا اينکه به نقطه صفر رسيدند .س رمايه گذارانی که سهام آبراهها را خريده بودند احتمالا بهتر بود آنها را به صورت اعتباری می خريدند تا مجبور می شدند ارزش آنها را زودتر محک بزنند .افراد خواه به صورت اعتباری خريد کنند يا نقدی،بايد هنگام خريد سهام اين نکته را مشخص کنند که قبل از اينکه برخلاف بور خود، به کم ارزش بودن سهام مورد نظر پی ببرند،بابت آن چقدر پول حاضرند از دست بدهند.

وقتی تصميم می گيريد ميزان زيان خود را در يک موقعيت اضطراری به حد معينی محدود کنيد، آنگاه خواه به صورت اعتباری خريد کنيد يا نقدی، وضعيت مطمئنی داريد و احتمالا حتی ايمن تر. اکنون با نگاه به گذشته و سال ها تجربه می دانم که هر بار کارگزارم از من می خواست تا حاشيه سود را به او پرداخت کنم،بايد از اين کار امتناع می کردم.

در عوض بايد سهام خود را تا اندازه ای می فروختم که حسابم به حد مطالبه او می رسيد.همين حقيقت که او آنچه که فکرش ر ا کرده بود داشت و آنچه که من فکرش را کرده بودم، برای حاشيه سود کافی بود و اينکه متوجه شديم که هر دو در اشتباه بوديم، کافی بود تا نشان دهد که امری ناخوشايند و دور از انتظار رخ داده است و اصلا وقت آن نيست که پول بيشتری در بورس سرمايه گذاری شود.

این مطلب با عنوان مدیریت سهام بازارهای مالی( کتاب سرزمین وارونه) قسمت 4 ارائه خواهیم کرد.

دانشجوی رشته کامپیوتر هستم و علاقه مند به تولید محتوا در زمینه معامله گری.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.