وسوسه معامله گری

وسوسه معامله گری

جذابیت معامله گری

دلایل بسیاری مردم را به معامله گری سوق می دهد، از جمله ایجاد شغل، رضایت شخصی، آرزوی قهرمان شدن، جلب توجه و… است اما جذابیت معامله گری بسیار بنیادی تر و مهم تر از این مسائل است. معامله گری فعالیتی است که که آزادی بی انتهایی در شکوفایی خلاقیت به ما می دهد، آزادیی که در تمام عمر خود از آن محروم بوده ایم.

در محیط معامله گری ما تقریبا تمام قوانین را خودمان تدوین می کنیم و تشخیص موقعیت ها در بازار و عملکرد ما بدون هیچ حد و مرزی می باشد. آزادی پدیده ای مهم است، و همه ما به شکل ذاتی خواهان دستیابی به آن هستیم، که برای آن تلاش و آرزوی رسیدن به آن را داریم. اما در فضایی که هیچ محدودیت و حد ومرزی وجود ندارد و توانایی آن را دارد که آسیب های جدی به ما وارد کند برای هر فردی لازم است فارغ از سایر موفقیت های زندگیش، تحصیلات، میزان هوش و… ذهن خودش را تربیت و آماده کند.

پرورشی که یک ساختار ذهنی و شخصی را برای فرد معامله گر در ایجاد یک حالت تعادل در آزادی و توانایی مناسب جهت تحمل زیان های روحی و مالی ناشی از این آزادی را فراهم کند. اما رسیدن به این ساختار ذهنی به دلیل اینکه با ساختار ذهنی کنونی شما بسیار متفاوت می باشد، بسیار مشکل است.

همه ما به شکلی در یک ساختار اجتماعی به دنیا آمده ایم، ساختار های اجتماعی شامل مجموعه ای از قوانین، حد و مرزها و قواعد می باشند که به یک الگوی رفتاری تبدیل شده و امکان برقراری ارتباط با جامعه را مشخص می کند. این در حالی است که بسیاری از این محدودیت ها قبل از ما به وجود آمده اند. براحتی می توان دریافت که نیاز جامعه به ایجاد این ساختار در برابر نیاز فرد برای ابراز وجود، متغایر و در برابر یکدیگر قرار می گیرند و هر فردی که می خواهد معامله گری را یاد بگیرد باید با این چنین تضادی دست و پنجه نرم کند.

خطرات ما همیشه می توانیم در معرض تضادها و تناقضات قرار گیریم. ممکن است که ساختار اجتماعی که ما در آن زندگی می کنیم نسبت به نیازها و علایق درونی ما حساس باشد یا نه. برای مثال ممکن است شما در یک خانواده اهل ورزش به دنیا آمده باشید ولی علایق شما به سمت هنر و موسیقی گرایش داشته باشد. یا ممکن است شما یک فیزیک و اندام مناسب ورزش کردن را دارا باشید ولی هیچ علاقه ای به فعالیت های ورزشی نداشته باشید.

آیا در این حالت پتانسیلی برای تعارض وجود دارد؟ در چنین فضایی ممکن است که شما ترغیب شوید که راه خواهران، برادران، پدر و یا مادر خود را ادامه دهید و آنها تمامی تلاش خود را برای آموزش های مناسب جهت موفقیت در ورزش را بکنند و سایر علایق شما را نادیده بگیرند.

شما نیز برای اینکه از حمایت خوانواده خود برخوردار باشید به میل آنها رفتار می کنید ولی در حقیقت این چیزی نیست که شما به آن علاقه مند و مایل به انجام آن باشید و در نتیجه هرچه بیشتر تلاش می کنید ناموفق تر هستید. از این دست تعارضات بسیار فراوان هستند. بیشتر مردم اگر نگوییم تمام آنها نه تنها از طرف جامعه جهت دست یابی به علایق خود حمایت نمی شوند بلکه فرد را از تلاش برای رسیدن به آن مهم نهی می کنند.

هنگامی که از پرداختن به هدفی که دوست داریم نهی می شویم و در جهت چیزی که به آن علاقه نداریم و خلاف میل درونی ما است قدم بر می داریم، چه چیزی رخ می دهد؟ با این کار ما دچار یک نوع آشفتگی و عدم تعادل می شویم.

منظور از عدم تعادل چیست؟

 منظور از تعادل هماهنگی نسبی مابین محیط ذهنی درونی و محیط خارجی ما است. به بیان دیگر نیازها، علایق و آرزوها در ذهن ما شکل می گیرند و در محیط خارج نسبت به آنها پاسخ داده خواهد شد، حال اگر این دو فضا با یکدیگر هماهنگ باشند، ما در یک تعادل درونی قرار داریم و احساس رضایت و خشنودی داریم.

اما اگر این دو فضا پاسخگوی نیازهای یکدیگر نباشند، احساس نارضایتی، خشم و سردرگمی داریم و این همان چیزی است که ما آن را غم می نامیم. چرا زمانی که به اهداف و علایق خود نمی رسیم دچار ناراحتی و غم می شویم؟ نظر من اینست که نیازها و آرزوها یک خلا ذهنی ایجاد می کند و هر خلای باید پر شود حتی اگر در کل عالم تنها یک خلا وجود داشته باشد.

من فکر می کنم که فضای ذهنی ما و محیط خارج ما از این نظر شبیه یکدیگر عمل می کنند. هنگامی که ما یک نیاز و خلا درونی احساس می کنیم در جهت پر کردن آن خلا و رفع آن نیاز بی می آییم. حال اگر از تلاش برای پر کردن آن خلا منع شویم، دچار یک نقص درونی و عدم تکامل می شویم که ما را در حالت غیر متعادل قرار داده و باعث ایجاد غم و ناراحتی در ما می شود.

ما به دنبال این هستیم که این علایق سرکوب شده درونی ( که در درون همه ما وجود دارد ) را بیابیم و از تاثیر آنها بر روی توانایی ها و عملکردمان به عنوان یک معامله گر منظم که تصميم دستیابی به یک ساختار ذهنی حرفه ای را داریم، آگاه شویم.

محفوظ شدن از خطر

جهت انجام معاملات موثر ما نیاز به قوانین و مرزهایی داریم که رفتار ما را هدایت کنند. حقیقت اینست که در معامله گری توانایی بزرگی برای ضرر کردن حتی بیشتر از تصور ما وجود دارد، و بسیاری از معاملات از ریسک بسیار بالایی برخوردار هستند. برای مصون بودن در برابر این آسیب ها لازم است که ما یک دارای یک انضباط فکری و دیدگاه ویژه باشیم که رفتارهای ما را هدایت کند و همیشه بهترین عملکرد ممکن را داشته باشیم.

این ساختار را ما باید در ذهن خود ایجاد کنیم زیرا که بازار آن را برای ما فراهم نمی کند. در هنگام معامله کردن خود ما باید میزان ریسک را تعیین کنیم و در حقیقت وارد فضای بی حد و مرزی می شویم که هر اتفاقی ممکن است در آن رخ دهد و تنها برندگان همیشگی هستند که از قبل ورود به معامله ریسک مشخص شده ای دارند.

معامله گران ناموفق این واقعیت را نمی پذیرند و در موقعیت های خوب هم در نهایت با ضرر خارج می شوند. این دسته از معامله گران داری ذهنی منسجم که آنها را ملزم به رعایت اصول کنند نیستند و با دلایل و توجیهات نادرست وارد معاملات شده و و میزان ریسک خود را به اشتباه انتخاب می کنند.

قیمت ها در بازار به صورت مداوم در حال حرکت و تغییر هستند، هیچ چیز شروع نمی شود مگر شما اقدام به شروع آن کنید و تا زمانی که تصمیم به خروج از معامله نگیرید ادامه می یابد. جدا از اینکه شما دارای چه نقشه و برنامه ای هستید، عوامل روانی فراوانی وجود دارند که موجب می شوند حواس شما پرت گردد و باعث تغییر فکر شما گردند و یا باعث ترسیدن یا اطمینان بیش از حد شما شوند. هنگامی که وارد ضرر می شوید نمی توانید با یک اقدام عاقلانه از ضرر جلوگیری کنید و به اشتباه با پول بیشتری وارد معامله می شوید.

معامله کردن مانند بازی کردن نیست. بازار شما را اخراج نمی کند، اگر شما دارای یک ساختار ذهنی منسجم و منظم نباشید به یک بازنده بی اراده تبدیل می شوید به این مفهوم که هنگامی شما در یک معامله ضرر ده قرار دارید آنقدر صبر می کنید که بازار تمام دارایی شما را بگیرد.

یکی از تضادهای فراوانی که در بازار وجود دارد اینست که در هر لحظه آن برای شما هم فرصت وجود دارد هم مصیبت. فرصت از آن نظر که ممکن است شما در تمام طول زندگی خود کنترل تمام امور را در مشت خود دارید و مصیبت از آن نظر که هیچ قانون و مانعی برای هدایت رفتار شما وجود ندارد.

مشکل: مقاومت در برابر تدوین قوانین

تا اکنون با کسی روبرو نشده ام که علاقه مند معامله گری باشد و در مقابل تدوین قوانین مقاومت نکرده باشد. ما از یک طرف بر لزوم وجود قوانین معامله گری واقف هستیم ولی از طرف دیگر در برابر تدوین این قوانین مقاومت می کنیم. این مقاومت نسبتا شدید دارای یک منشا منطقی است. هر عاملی که ما احساس کنیم منجر به محدویت آزادی ما می شود، به طور طبیعی در برابر آن مقاومت می کنیم.

معامله گری به جهت ایجاد یک محیط کاملا آزاد و نامحدود برای ما بسیار جذاب هست، حال تدوین قوانینی که این آزادی را با محدودیت روبرو کند برای ما سخت بوده و در برابر آن مقاومت می کنیم. مثل آن می ماند که در چنین آزادی شیرینی که به مانند شهر رویاها می باشد، ناگهان فردی بیاید و به ما بگوید تو باید بروی و برای خود قوانینی وضع کنی و بدون چون چرا و به شکل منظم آن قوانین را رعایت کنی. این برای ما بسیار درد آور خواهد بود که ذات طبیعی خود را نادیده بگیریم و از قوانین محافظه کارانه و منسجمی که مدیریت سرمایه ما را در بر می گیرد اطاعت کنیم.

مشکل: عدم توانایی در پذیرفتن مسئولیت

معامله گری یک فعالیت کاملا آزادانه است که نتیجه آن به سرعت معلوم می شود. اما این انتخاب کاملا آزاد بدین مفهوم نیست که ما تمام مسئولیت آن را پذیرفته ایم. معمامله گرانی که قادر به پذیرش تمام مسئولیت های حاصل از انجام معاملات خود نباشند با یک  مشکل بزرگ روبرو هستند.

چگونه ممکن است که فردی در یک فعالیت کاملا انتخابی و آزاد شرکت کنند ولی نتایج برخلاف میلش را نپذیرد؟! برای دست یابی به نتایج سودمند همیشگی باید با این اصل اولیه شروع کنید، مهم نیست نتیجه چه خواهد شد مهم آنست که مسئولیت تمام نتایج آن را بپذیرید. من با تعداد بسیار زیادی از معامله گران کار کرده ام که برای انجام معاملات آتی و روز بعد خود ساعت ها تحلیل انجام داده اند، اما در حین معامله برخلاف تحلیل و استراتژی خود عمل کرده و توصیه دوستان و کارگزارها را انجام داده اند. قطعا توقع ندارید که بگویم این قبیل افراد در معامله گری موفق هستند؟!

این مثال به درستی بیانگر آن است که ما برای فرار از پذیرش مسئولیت دست به انجام معاملات تصادفی و غیر اصولی می زنیم. در چنین حالتی ما در صورت ضرر در معامله به راحتی مقصر را دوست یا کارگزار می دانیم و مسئولیت آن را متوجه آنان می کنیم.

مشکل: اعتیاد به سودهای تصادفی

اگر شما به یک میمون آموزش دهید که در ازای انجام یک کار خاص جایزه ای دریافت کند، خواهید دید که همیشه آن عمل را انجام خواهد داد. اکنون اگر برای مدتی جایزه دادن را متوقف کنید، خواهید دید که او دیگر آن کار را انجام نخواهد داد. زیرا که آموخته است انرژی خود را صرف یک کار بی هدف نکند. در هر حال زمانیکه به صورت تصادفی به میمون جایزه دهید، خواهید دید که به گونه متفاوتی عمل خواهد کرد و چون او مزه جایزه را چشیده است و در مورد گرفتن یا نگرفتن آن شک دارد آن عمل را مجددا انجام خواهد داد.

وقتی پاداش تصادفی باشد و اطمینان نداریم که چه زمانی دوباره آن را کی دریافت خواهیم کرد و این تجربه کی تکرار خواهد شد برای ما صرف وقت و انرژی جهت دستیابی مجدد به آن مشکل نخواهد بود.

مشكل اعتياد به پاداش های تصادفی در این است که ما را در حالتی از بی انتخابی قرار می دهد. در نتیجه بقیه شرایط و ملزومات را فراموش کرده و فقط در پی ارضای اعتیاد خود خواهیم بود و این خود یک مانع بزرگ دیگر برای دستیابی به یک ساختار ذهنی مناسب می باشد.

مشکل: تقابل کنترل داخلی و کنترل خارجی

ما برای زندگی در یک اجتماع خاص پرورش شده ایم. به این مفهوم که باید دارای استراتژی های ذهنی مشخصی برای پاسخگویی به نیازهای خود باشیم و باید خوسته ها و اهداف ما متناسب با جامعه باشند. ممکن است بازار با جامعه شبیه به نظر برسد زیرا که اجزای تشکیل دهنده هر دو مردم هستند.

اما در حقیقت بدینگونه نیست. ما در جامعه آموخته ایم برای برآورده کردن نیازهایمان به یکدیگر وابسته هستیم در حالی که محیط بازار یک محیط وحشی است که هر فردی در آن تنها است. یکی از مهمترین دلایل شکست افراد موفق جامعه در معامله گری این است که، موفقیت آنها در جامعه و محیط بیرونی ناشی از کنترل و دستکاری محیط بیرونی است، بگونه که محیط را وادار به پاسخگویی می کنند.

اما مشکل اینجاست که در محیط بازار با هیچ یک از روش هایی که محیط بیرونی را با محیط درونی تطبیق می دهیم جوابگو نمی باشد، زیرا که بازار قابل تغییر و دستکاری نیست. اما می توانیم تحلیل ها و تفاسیر خود را از اطلاعات بازار کنترک کنیم. به این مفهوم بجای اینکه سعی در کنترل بازار کنیم سعی کنیم که خودمان را کنترل کنیم. به این شکل ما به صورت مداوم، عملکرد ما در بهترین حالت ممکن خواهد بود.

وسوسه معامله گری

علاقمند به تولید و محتوا در زمینه معامله گری .

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.