13 2

راهی به سوی موفقیت: تحلیل بنیادی، تحلیل تکنیکال و یا تحلیل ذهنی؟

در آغاز: تحلیل بنیادی

چه کسی آن زمان را به یاد می آورد که تحلیل بنیادی به عنوان تنها روش واقعی یا مناسب در تصمیم گیری های معاملاتی در نظر گرفته می شد؟ هنگامی که در سال ۱۹۷۸ من معامله گری را آغاز کردم، تنها تعداد معدودی از معامله گران از تحلیل تکنیکال استفاده می کردند، که این گروه در آن زمان توسط بقیه معامله گران دیوانه خوانده می شدند.

اکنون و پس از گذشت سال ها دقیقا عکس این قضیه صحیح می باشد. تقریبا همه معامله گران با تجربه از اشکال مختلف تحلیل تکنیکال در جهت فرموله کردن استراتژی های معاملاتیشان استفاده می کنند. به غیر از تعداد کمی از گروه های دانشگاهی که بر مسائل بنیادی تمرکز دارند، تقریبا اکثر تحلیل گران بنیادی تغییر روش داده اند. چه دلیلی باعث این تغییر قابل توجه در دیدگاه ها شد؟

اجازه دهید برای آن دسته از افرادی که ممکن است با تحلیل بنیادی آشنا نباشند توضیح دهم، تحلیل بنیادی سعی دارد همه متغیر هایی که می توانند بر تعادل و یا عدم تعادل احتمالی سرمایه، کالا و یا ابزار اقتصادی اثر گذار باشند را مورد توجه قرار بدهد.

معامله گران اعتقادات و انتظاراتی در مورد آینده بازار دارند که این امر باعث حرکت و جابه جایی قیمت ها می شود، نه این مدل ها بنیادی. حقیقت این است که این مدل ها طرحی منطقی و با دلیل بر اساس متغیرهای رایج ایجاد می کنند که برای معامله گرانی که حجم معاملات و تغیرات آن در دست آنهاست ارزشی ندارند. آنها یا غالبا از این قبیل مدل ها آگاهی ندارند و یا اعتقادی به آنها ندارند.

به عنوان یک واقعیت عینی، بسیاری از معامله گران بخصوص آن هایی که توان جابجا کردن قیمت ها در یک جهت و یا جهت دیگر را دارا می باشند معمولا کوچکترین درکی از فاکتورهای بنیادی موثر بر قیمت ها را ندارند. علاوه بر این، در هر لحظه بسیاری از معاملات در پاسخ به عوامل هیجانی که کاملا خارج از پارامترهای مدل های بنیادین هستند انجام می گیرند. به عبارتی دیگر، افرادی که معامله می کنند و متعاقبا موجب تغییر در قیمت ها می شوند همیشه به صورت منطقی عمل نمی کنند.

هدف تحلیل های بنیادی پیش بینی قیمت ها در آینده می باشد، این امر اگر چه غیر ممکن نیست اما بسیار دشوار، پیچیده و فرار می باشد.

تغییر دیدگاه از تحلیل بنیادی به تحلیل تکنیکال

تحلیل تکنیکال از همان زمانی که بازار به صورت منظم در شکل مبادلات در آمده است وجود داشته است. اما جامعه معامله گران، تحلیل تکنیکال را به عنوان یک ابزار حیاتی در جهت ایجاد موفقیت در معاملات را تا اواخر ۱۹۷۰ یا اوایل ۱۹۸۰ نپذیرفته بودند.

معامله گران در هر روز، هفته یا ماه معامله گری می کنند و از ابزارها و روش های مختلفی جهت موفقیت در معاملاتشان استفاده می کنند. این افراد الگوهای رفتاری خاصی را ایجاد می کنند، این الگوهای رفتاری قابل مشاهده و کیفیت سنجی برحسب تكرار آماری می باشند. تحلیل تکنیکال روشی است که این مجموعه الگوهای رفتاری را سازمان دهی می کند و در مواجه با این الگوها در مسیر بازار احتمال وقوع حالتی را بر حالت دیگر بیشتر می کند.

منطق تحلیل تکنیکال به شما این اجازه را می دهد که وارد ذهن بازار شوید و پیش بینی کنید که بار بعد بر اساس انواع الگوهایی که بازار در لحظات پیشین ایجاد کرده است چه اتفاقی خواهد افتاد.

به عنوان روشی برای پیش بینی احتمالی قیمت در آینده، تحلیل تکنیکال در جایگاه بسیار بالاتری از تحلیل بنیادی محض قرار گرفته است. تحلیل تکنیکال معامله گران را به جای تمرکز بر روی پارامترهایی که دارای منطق و دلیل هستند، بر روی رفتارهایی که بازار در ارتباط با رفتارهای پیشین خود انجام داده است متمرکز می کند.

از طرف دیگر تحلیل های بنیادی حالتی را ایجاد می کند که ما به آن ” گپ واقعی” بین ” آن چیزی که باید بشود” و ” آن چیزی که هست” می گوییم. گپ واقعی ساختن هر چیزی را به شدت سخت می کند، اما در پیش بینی های طولانی مدت حتی اگر آن ها درست باشند به سختی استخراج می شوند

اما تحلیل تکنیکال برخلاف تحلیل بنیادی، نه تنها گپ واقعی را از بین می برد، بلکه برای معامله گر تعداد نامحدودی از احتمالات را جهت بهره بردن از موقعیت های مختلف بازار، در دسترس قرار می دهد. تحلیل تکنیکال با شناسایی الگوهای رفتاری یکسان در هر بازه زمانی اعم از لحظه ای، روزانه، هفتگی، سالانه و هر بازه زمانی ممکن تعداد بسیار زیادی از احتمالات را باز و ایجاد می کند و مسیری بی نهایت از فرصت ها را در اختیار معامله گر قرار می دهد.

تغییر دیدگاه از تحلیل تکنیکال به تحلیل ذهنی

اگرچه تحلیل تکنیکال بسیار خوب عمل می کند، اما چرا باید معامله گران بیشتر تمرکزشان از تحلیل تکنیکال بازار به سمت تحلیل ذهنی خودشان یعنی روانشناسی کسب و کارشخصی شان معطوف شود؟

برای پاسخ به این سوال، شما باید بیشتر از هر چیزی از خود بپرسید که چرا این کتاب را خریده اید؟ به احتمال زیاد دلیل نارضایتی شما، تفاوت بین آنچه شما به عنوان پتانسیل نامحدود برای کسب پول و آنچه که شما در پایان کار با آن موجه می شوید است. این مشکل با تحلیل تکنیکال است، البته اگر شما بخواهید آن را مشکل بنامید.

هنگامی که شما به مطالعه بازار پرداختید و الگوها را آموختید، برای شما فرصت های بی حد و حصری جهت کسب پول به وجود می آید. اما من مطمئن هستم که شما می دانید، شکاف عظیمی بین درک شما در مورد بازار و توانایی تبدیل دانش خود به سود ماندگار و پیوسته وجود دارد.

فکر کردن درباره تعداد دفعاتی که به نمودار قیمت نگاه کرده اید و به خودتان گفته اید، هومممم به نظر میرسد که بازار میخواد صعود کند ( یا نزول کند یا هر حالت دیگری ) و آنچه شما فکر می کردید اتفاق خواهد افتاد یا در واقع اتفاق افتاده است. اما شما چیزی به جز تماشای مضطربانه حرکت بازار و سودی که می توانستید کسب کنید عایدتان نمی شود.

تفاوت بزرگی بین پیش بینی بازار و اتفاقاتی که در آن می افتد (و فکر در مورد تمام پول هایی که میشد کسب کرد) با اتفاقاتی که در معاملات معامله گر می افتد وجود دارد. من این تفاوت را “شکاف روانی” می نامم که می تواند معامله را به یکی از دشوارترین کارها تبدیل کند.

سوال بزرگ این است: آیا معامله می تواند آموزنده شود؟ آیا ممکن است با کسب تجربه، معامله گری به سهولت و سادگی همان زمانی باشد که شما تنها به تماشای بازار و فکر کردن در مورد موفقیت هستید منجر شود؟ نه تنها پاسخ صریح این سوال “بله” است بلکه این کتاب دقیقا بر این اساس نگارش شده است که به شما درک و شناخت درستی از خودتان وماهیت معاملاتتان بدهد.

نتیجه این شناخت باعث می شود معاملات راحت، ساده، بدون ریسک و مانند زمانی که فقط نظاره گر بازار و فکر کردن در مورد انجام معاملات هستید شود.

این ممکن است مانند یک هدف بزرگ، برای برخی از شما غیر ممکن به نظر برسد اما در حقیقت این طور نیست. افرادی وجود دارند که به هنر معامله گری تسلط دارند، آنها موفق به از بین بردن شکاف بین احتمالات در دسترس و عملکرد پایانی ( شکاف روانی خود شده اند، اما ممکن است شما انتظار داشته باشید، این برندگان در مقایسه با افراد سرخورده و شکست خورده بسیار کم باشند.

در حقیقت تفاوت بین این دو گروه از معامله گران (برندگان همیشگی و هر کس دیگری مانند تفاوت بین زمین و ماه است. زمین و ماه هر دو اجرام آسمانی با وظایف مشترک زیادی در منظومه شمسی هستند اما آنها تفاوت های نسبتا زیادی در طبیعت و ویژگی های مختلف مثل شب و روز دارند.

در همین راستا، هر کسی در تجارت می تواند ادعا کند که یک معامله گر است، اما زمانی که شما ویژگی های معامله گران موفق را که تعداد انگشت شماری هستند را با ویژگی های بیشتر معامله گران دیگر مقایسه می کنید، در می یابید که تفاوت آنها به مانند شب و روز است. اگر رفتن به کره ماه را ملاکی برای مقایسه یک معامله گر موفق در نظر بگیریم، ما می توانیم بگوییم که این هدف امکان پذیر است ولی این سفر بسیار سخت است و تنها تعداد انگشت شماری برای آن ساخته شده اند.

از منظر ما در زمین، ماه هرشب تا حدی نزدیک به نظر می رسد که ما می توانیم آن را لمس کنیم. تجارت موفقیت آمیز نیز به همین شکل است، بازار در هر روز، هفته و یا ماه مقادیر زیادی از پول و موقعیت ها را در دسترس کسانی که توانایی کسب آن را دارند قرار می دهد چه چیزی معامله گران موفق را از ناموفق جدا می کند؟ آیا هوش بالا؟ آیا آنها به سختی کار می کنند؟ آیا آنها تحلیلگران بهتری هستند و یا اینکه به سیستم های معامله گری بهتری دسترسی دارند؟

آیا آنها دارای ویژگی های شخصیتی ذاتی هستند که آنها را در مقابله با فشارهای شدید هنگام معامله کردن کمک می کند؟ همه این احتمالات کاملا قابل قبول و منطقی به نظر می رسند تا زمانی که شما بررسی کنید که مسبب بسیاری از شکست های بزرگ صنعتی و تجارتی برخی از درخشان ترین و موفق ترین افراد جامعه هستند و بزرگترین گروه از بازندگان همیشگی در درجه اول شامل پزشکان، وكلا، مهندسان، دانشمندان، مدیران اجرائی، بازنشستگان ثروتمند و کارآفرينانان هستند.

علاوه بر این، بسیاری از بهترین تحلیلگران بازار، بدترین معامله گران هستند. هوش ، تجزیه و تحلیل خوب بازار قطعا می تواند به مسیر موفقیت کمک کند، اما آنها عوامل مشخصی که برندگان همیشگی را از هر دیگران جدا می کنند نیستند. خوب، اگر این عوامل مذکور دلایل اصلی موفقیت نیستند، پس چه عواملی می توانند راز موفقیت باشند؟

پس از کار با برخی از بهترین و بدترین معامله گران بازار و کمک کردن به بدترین هایی که به بهترین ها تبدیل شده اند، بدون شک می توانم بگویم که دلایل خاصی وجود دارد که چرا بهترین معامله گران به طور مداوم راه حل های متفاوت تری را نسبت به اشخاص دیگر ارائه می کنند اگر من چکیده ای از تمام دلایل را بیان کنم می توانم به سادگی بگویم که بهترین معامله گران، متفاوت از بقیه فکر می کنند.

می دانم که این خیلی پیچیده به نظر نمی رسد، اما اگر شما تفاوت آن چیزی که در ذهن شماست را با آن چیزی که در واقعیت است بررسی کنید می تواند تاثیر و پیامدهای عمیقی داشته باشد.

یکی از ویژگی های مشخصی که برندگان همیشگی را از دیگران متمایز می کند این است که برندگان یک ذهن منظم منحصربفرد دارند که به آنها اجازه می دهد مجموعه ای از نگرش های منظم، متمركز، و بالاتر از همه حفظ اعتماد به نفس على رغم وجود شرایط نامطلوب را داشته باشند، در نتیجه آنها دیگر مستعد ابتلا به ترس های رایج و اشتباهات معامله گری که دیگران را آزار می دهد نیستند. هر فرد پس از اتمام معاملاتش نکته ای را از بازار می آموزد اما تنها کسانی برنده همیشگی بازار می شوند که روش های معامله گری را می آموزند.

حال این سوال پیش می آید که چرا درد عاطفی و فاجعه مالی در میان معامله گران مشترک است؟ پاسخ ساده است، بیشترها با شانس خوبی برای راهنمایی مناسب قبل از شروع شغل تجاری خود روبرو نبوده ایم. با این حال، دلایلی بسیار عمیق تر از این وجود دارد، من هفده سال گذشته را صرف تشریح داینامیک روانی پشت معاملات کرده ام این در حالی است که میتوانستم روش های موثری را برای آموزش اصول موفقیت، توسعه دهم.

چیزی که من کشف کرده ام این است که تجارت پر از تضادها و تناقضات در تفکر است که آن را برای یادگیری نحوه ی موفقیت بسیار دشوار می کند. در واقع، اگر من حق انتخاب یک کلمه برای نشان دادن ماهیت معامله گری را داشته باشم، آن کلمه می تواند تضاد باشد.

بر اساس شناختی که من از بازار دارم معامله ذاتا خطرناک است، هیچ معامله ای نتیجه تضمین شده ای ندارد. بنابراین، امکان اشتباه کردن و از دست دادن پول همیشه وجود دارد آیا هنگامی که شما در یک معامله وارد می شوید، می توانید خود را در موقعیت خطردر نظر بگیرید؟

پاسخ منطقی به این سوال به صراحت، بله است، پس اگر من در یک فعالیت که ذاتا خطرناک است شرکت می کنم باید ریسک پذیر باشم. این یک فرض کاملا معقول برای هر معامله گر است. در حقیقت، نه تنها تقریبا تمام معامله گران این فرض رامی پذیرند، بلکه اغلب معامله گران به این تفکر ریسک پذیری افتخار می کنند.

هنگامی که شما وارد یک معامله می شوید بدان معنا نیست که شما نسبتا خطر را می پذیرید به عبارت دیگر، تمام معاملات خطرناک هستند زیرا احتمالا نتایج تضمین شده نیستند، اما آیا واقعا بسیاری از معامله گران معتقدند زمانی که وارد معامله شده اند ریسک آن را پذیرفته اند؟ آیا آنها واقعا پذیرفته اند که معامله احتمالا نتیجه غیر تضمین شده دارد؟ علاوه بر این، آیا آنها به طور کامل پذیرش عواقب ممکن را دارند؟

پاسخ به صراحت، نه است. اکثر معامله گران آمادگی پذیرش کامل آنچه را که یک معامله گر موفق در مورد پذیرش خطر دارد را ندارند. بهترین معامله گران نه تنها ریسک را قبول کرده بلکه آموخته اند، ریسک را بپذیرند.

شکاف روانی زیادی بین این فرض وجود دارد شما یک ریسک پذیرهستید زیرا که شما وارد معاملات شده و به طور کامل خطرات ذاتی در هر معامله را پذیرفته اید. بهترین معامله گران می توانند بدون کوچکترین تردید و یا درگیری، وارد معامله شده و آزادانه و بدون تردید یا درگیری، به معامله بپردازند.

آنها می توانند از معامله حتی با ضرر، بدون کوچکترین ناراحتی عاطفی خارج شوند. به عبارت دیگر، خطرات ذاتی در معاملات باعث نمی شود که بهترین معامله گران، نظم، انضباط، تمركز، و یا حس اعتماد به نفس خود را از دست بدهند.

اگر شما قادر به معامله کردن بدون کوچکترین ناراحتی عاطفی نیستید (به ویژه ترس) و هنوز نیآموخته اید که چگونه خطرات ذاتی معامله را بپذیرید این یک مشکل بزرگ خواهد بود. تلاش برای اجتناب از چیزی که غیر قابل اجتناب است اثرات بدی بر روی توانایی فرد در معامله موفقیت آمیز خواهد داشت.

آموزش پذیرش خطرات در هر شرایطی، واقعا می تواند دشوار باشد، اما برای معامله گران بسیار دشوار تر است، بدیهی است که از دست دادن پول و اشتباه کردن هر دو برای ما دشوار هستند. اعتراف می کنم اشتباه کردن و از دست دادن سود پول می تواند بسیار دردناک باشد، با این حال به عنوان معامله گر، عملا ما هر لحظه با هر دوی این خطرات در یک معامله مواجه هستیم معامله یک تناقض اساسی را به ما معرفی می کند: چگونه ما در صورت عدم قطعیت باید منظم، متمرکز، با اعتماد به نفس و ثابت قدم باقی بمانیم؟

جواب: هنگامی که شما می آموزید چگونه مانند یک معامله گر فکر کنید، و این دقیقا همان چیزی است که شما قادر به انجام دادن آن خواهید بود. آموزش راهی که به شما اجازه دهد تا به طور کامل شرایط خطر را که مانند کلید تفکر یک معامله گر موفق است بپذیرد. آموزش پذیرش شرایط خطر معاملات، مهم ترین مهارتی است که شما می توانید یاد بگیرید.

با این حال به ندرت پیش می آید که توجه معامله گران در جهت یادگیری، توسعه و یا تمرکز بر روی آن معطوف گردد. هنگامی که شما مهارت های پذیرش ریسک معاملاتی را یاد میگیرید، بازار قادر نخواهد بود اطلاعاتی که شما تعریف و یا تفسیر دردناکی از آن دارید را تولید کند. اینها فقط اطلاعاتی است، که به شما می گوید چه احتمالاتی وجود دارند.

من مطمئن هستم که معامله گری وجود ندارد که این کتاب راخوانده باشد و به معاملات زود هنگام که بازار هنوز سیگنال ورود آن را نداده است و یا معاملاتی که سیگنال آن از قبل صادر شده باشد و برای ورود دیر باشد بزند من فکر نمی کنم که بتوانم تفاوت بین معامله گران پیروز همیشگی را با دیگران را به این سادگی بیان کنم: بهترین معامله گران نمی ترسند، آنها نمی ترسند چرا که آنها ذهنی انعطاف پذیر و توسعه یافته دارند که از اقدامات بی پروا و مضر جلوگیری می کند، شما ممکن است به خودتان بگویید “من در این مورد چیزی نمیدانم، من همیشه فکر می کردم که معامله گران باید ترس سالم از بازارها داشته باشند.

باز هم، این یک فرض کاملا منطقی و معقول است، اما زمانی که معامله انجام می شود، ترس شما باعث می شود بسیار بیشتر از آنچه که واقعا اتفاق می افتد بترسید.

اگر شما از اشتباه کردن ترس دارید، ترس بر آگاهی شما از اطلاعات بازار تاثیر گذاشته ودرنهایت باعث اشتباه شما می شود. هنگامی که شما کاملا ترسو هستید، هیچ فرصت دیگری وجود ندارد. شما دیگر نمی توانید بقیه فرصت ها و یا تاثیر آنها را درک کنید، حتی اگر مدیریت آنها را درک کرده باشید، زیراکه ترس تثبیت شده است.

از لحاظ فیزیکی، ترس باعث توقف و یا رکود ما می شود و از لحاظ ذهنی، باعث محدود شدن توجه و تمرکز ما بر روی موضوعاتی که باعث ایجاد ترس ها میشوند می گردد و این بدان معنی است که افکار ما در مورد فرصت های دیگر، و همچنین دیگر اطلاعات موجود بازار مسدود می شود.تا زمانی که شما از ترس و حادثه ای که باعث آن شده دور نشوید نمی توانید در مورد همه چیزهای منطقی که در مورد بازار آموخته اید فکر کنید.

درک اینکه منبع این مشکلات نگرش های نامناسب خود ماست بسیار دشوار است و این چیزی است که باعث مسری شدن ترس می شود. بسیاری از الگوهای فکری که معاملات ما را تحت تاثیر منفی قرار می دهند تابعی از طبیعتی است که در آن ها درباره جهان، مشاهده و تفکر میکنیم.

این الگوهای فکری آنقدر عمیقا ریشه دوانده که به ندرت برای ما روشن می گردد که منبع مشکلات معاملاتی ما داخلی و ناشی از حالت ذهنی ماست دلیل دیگری در مورد تجارت وجود دارد که من آن را به عنوان بیانیه ای واقعی اعلام می کنم شما هیچ چیزی درباره خود یا معامله موفق در بازارها نمی دانید درست همانگونه که روش مناسبی برای ضربه زدن اصولی به توپ با یک راکت تنیس نمی دانید، زمانی که من برای اولین بار گلف بازی کردم، در طول مسابقه با اینکه تکنیک های مخصوصی نداشتم، چندین توپ خوب پرتاب کردم اما امتياز من هنوز ۱۳۰ برای ۱۸ گودال بود.

بدیهی است که برای افزایش جمع امتیازات نیاز به یادگیری تکنیک داشتم، معامله کردن هم شبیه این است. ماجهت هماهنگی و پیشرفت نیاز به تکنیک داریم، اماچه تکنیکی؟ بازار باعث بوجود آمدن بسیاری از کش مکش ها وبی ثباتی های قابل ملاحظه می شود و محدودیتی درباره اوضاع بازار وجودندارد. هر چیزی در هر لحظه ای می تواند رخ دهد.

روشی که چگونگی ورود شما به بازار را به طوری که بتوانید پیش بینی بازار و پولی که احتمال از دست رفتن دارد را روشن کند وجود ندارد اگر شما ترس از اشتباه کردن و یا از دست دادن پول دارید، بدین معنی است که شما روش از بین بردن تاثیرات منفی این ترس ها که بر توانایی هایتان در انجام کارها اثر دارد را یاد نگرفته اید. مگر اینکه شما به طور کامل یاد بگیرید و بپذیرید که امکان نتیجه نامشخص وجود دارد.

پیشنهاد من این نیست که ما به تجزیه و تحلیل بازار به عنوان روشی برای تشخیص فرصت ها نیاز نداریم وما باید قطعا تجزیه و تحلیل را انجام دهیم. با این حال، تجزیه و تحلیل بازار راه رسیدن به نتایج موفق و همیشگی نیست. بلکه مشکلات معاملاتی ایجاد شده در نتیجه عدم اعتماد به نفس، عدم نظم و انضباط، و با تمرکز نامناسب حل نخواهند شد.

شما در انتخاب دارید، می توانید برای از بین بردن خطر با آموختن در مورد بسیاری از متغیرهای بازار تلاش کنید که من این را سیاه چاله، ناامیدی می نامم یا می توانید یاد بگیرید که چگونه دوباره فعالیت های معاملاتی خود را به گونه ای که شما واقعا شرایط خطر را پذیرفته اید و دیگر نمی ترسید انتخاب کنید.

اگر شما نمی توانید بصورت معقول به خود اعتماد کنید و همیشه براساس علایق خوعمل می کنید، دست یابی به نتایج پایدار غیرممکن خواهد شد. فقط هنگامی که ذهن شما یک ذهن معامله گر می شود و می توایند با اعتماد به نفس در مواجهه با عدم قطعیت، ثابت قدم باقی بمانید، معامله کردن برای شما آسان و ساده خواهد شد.

بنابراین، راه حل چیست؟ شما نیاز دارید یاد بگیرید که چگونه نگرش و باورهای خود را در مورد معاملات تنظیم کنید به گونه ای که بدون کوچکترین ترسی معامله کنید و در عین حال نیاز به یک چارچوب ذهنی که به شما اجازه اقدامات بی پروا را ندهد الزامی است، این دقیقا همان چیزی است که این کتاب برای آموزش آن به شما تالیف شده است. چالش من در این کتاب کمک به شما در جهت حل و فصل این مباحث به طور موثر تا حد امکان است.

راهی به سوی موفقیت: تحلیل بنیادی، تحلیل تکنیکال و یا تحلیل ذهنی؟

علاقمند به تولید و محتوا در زمینه معامله گری .

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.